کودکی که هشتم دیماه در خانواده فرخزاد متولد شد، نه تنها برای آنها که برای شعر فارسی نیز خوشقدم بود و توانست فصلی جدید به روی شعر زنان بگشاید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم، در میان شاعران معاصر کمتر کسی است که همچون فروغ اقبال عمومی داشته و اینچنین برای مخاطب عام خواستنی باشد. این مقبولیت نه فقط در ایران و فارسیزبانان که در مخاطبان دیگر شعر فارسی نیز دیده میشود. شعر فروغ از جمله معدود شاعران معاصر است که این شانس را داشته تا به دیگر زبانها نیز ترجمه و عرضه شود.
هرچند زندگی تنها مجال دیدن 32 بهار را به فروغ داده بود، اما کوتاهی این زمان هم یارای مقابله با اراده راسخ فروغ برای ماندگاری در تاریخ ادبیات این سرزمین نبود. او با «تولدی دیگر» و پس از آن با «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» توانست نام خود را در ادبیات معاصر ایران به یادگار ثبت کند.
سیر شاعری فروغ، مسیری رو به تکامل و پختگی است؛ مسیری که از “من” جدا شده و به انسانهای اطرافش دقیقتر مینگرد و دغدغهها جدیتر میشود. اگرچه او در زمره شاعران شعر نو است، اما درک و دریافتش از شعر کلاسیک به گونهای دیگر در آثار او بازتاب یافته است.
کودکی که خانواده فرخزاد قدمش را مبارک میدانستند، برای شعر و ادبیات فارسی نیز مبارک بود. حضور پررنگ فروغ در متن شعر معاصر، علاوه بر تاثیرگذاری بر جریانهای ادبی پس از خود و رشد شعر نو، فصل تازهای را برای حضور زنان و جدیتر گرفته شدن نقش آنها در این عرصه آغاز کرد. احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی بهمناسبت سالروز تولد او درباره بهرهگیری فروغ از ادبیات کلاسیک و بازآفرینی آن به اقتضای زبان و فضای امروز نوشت:
فروغ به گواهیِ گفتوگوها و نیز ابیاتی که در سرآغازِ دفترهای آغازینِ خویش درجکرده، جز کتابهای مقدس (اسلامی و جز آن) به شعرِ خیام و حافظ و مولوی توجهی ویژه داشت. با این همه از میانِ آثارِ پنج شاعرِ بزرگِ معاصر، در شعرِ او، بهویژه در لایههای بیرونیِ شعرش، کمتر ارجاعی به شعرِ کهن دیده میشود. نمونههای نادر (مثلاً مثنوی “مرداب”) را میتوان نادیدهگرفت.
اما مگر بدونِ تاثیرپذیری از سنتهای ادبی، میتوان شعر گفت و مهمتر از آن شاعرِ بزرگی هم شد؟! بر پایه مطالعات و بررسیهای ادبی، پاسخ منفی است. از این منظر، تنها تفاوتِ فروغ و تاحدی سهراب، با شاعری همچون اخوان که ادبدانِ بیبدیلی نیز بوده، در تأثیرپذیریهای خلاقانهتر و نهانیترِ این دو تن از ادب کهن است. شاید یکی از عللِ مدرنتر بودنِ شعرِ فروغ و سهراب در قیاس با همتایانِ خود، در همین امتیازِ شاخصِ زبانی، نهفته باشد.
با این همه گاه و بهندرت البته، در پارهای از سطرهای شعرِ فروغ بیتی از نظامی، مولوی، سعدی و یا حافظ سوسو میزند؛ آری، صرفاً سوسویی و سایهروشنی. همین و بس. مثلاً آیا فروغ هنگامی که این سطرها را میسروده:
هیچ صیادی در جوی حقیری که به مردابی میریزد، مرواریدی صیدنخواهدکرد
خودآگاه یا ناخودآگاه این بیتِ ضربالمثلگونه خسرو و شیرینِ نظامی را در خاطر نداشته؟:
نهنگ آن به که با دریا ستیزد
کهاز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد!
همچنین گمانمیکنم فروغ در قطعهی “تنها صدا است که میمانَد”، آنجا که میگوید:
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهشِ شفافِ آب به جاریشدن
صدای ریزشِ نورِ ستاره بر جدارِ مادگیِ خاک
صدای انعقادِ نطفهی معنی
و بسطِ ذهنِ مشترکِ عشق
صدا، صدا، صدا، تنها صدا است که میمانَد،
به این بیتِ مشهورِ حافظ نظرداشته:
از صَدای سخنِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبدِ دوّار بماند
گرچه باتوجه به “گنبدِ دوّار”، مراد از “صدا” در بیت حافظ، طنین و بازتابِ صدا یا همان “اکو” و “صَدا” است، و در سطرهای فروغ گویا چندان بر آن تاکیدینمیشود، اما تکرارِ چندبارهی “صدا” در این سطرها، نشانمیدهد شاعر به آن وجهِ معناییِ “صَدا” نیز بیتوجهی نبودهاست. بهویژه که در سطرهای فروغ نیز تاکید بر ساری و جاریبودنِ عشق در تمامیِ آنات و ذرّاتِ هستی است. و این همان صَدای ماندگاری است که از بیت حافظ نیز شنیده میشود.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه