تلویزیون در شب یلدا با فرمولهای قدیمی و مهمانان تکراری خستهکننده شده است، اما برنامه «1001» توانسته معادله را کمی تغییر دهد و نفس تازهای به این مناسبت ببخشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم، فرمولهای تکراری تلویزیون در برنامههای مناسبتی، دیگر کارایی گذشته را ندارند. این قصه، قصه تازهای نیست؛ روایتی است که هر بار با ظاهری جدید اما با همان سازوکار قدیمی تکرار میشود. میهمانان میآیند، گفتوگوها شکل میگیرد و همهچیز طبق الگویی آشنا پیش میرود؛ تا جایی که امروز با پدیدهای تازهتر روبهرو هستیم: «مهمانِ کپیشده».
گردش مهمانان در قابهای مختلف
در این وضعیت، مهمان نه بهعنوان یک انتخاب محتوایی، بلکه بهمثابه یک عنصر در حال جابهجایی دیده میشود؛ از شبکهای به شبکه دیگر منتقل میشود و در فاصلهای کوتاه، در چند قاب ظاهر میگردد. این امکان، بیش از هر زمان دیگر، در اختیار تهیهکنندگان و برنامهسازان قرار گرفته است؛ چراکه برنامههای تولیدی این فرصت را فراهم میکنند تا با فراغ بال، مهمان انتخاب شود. با این حال، این مزیت بالقوه زمانی ارزشمند است که با خلاقیت، ابتکار و نوآوری همراه شود.

نمونه شاخص این وضعیت، حضور امیرحسین مدرس است؛ مجری «ایران دوستداشتنی» در شبکه یک، مهمان برنامه «دو نقطه» در شبکه دو میشود و همزمان، شبکه چهار نیز «سرزمین شعر» را با اجرای او روی آنتن میبرد. بهعبارت دیگر، یک شب و یک مجری در سه قاب مختلف؛ اتفاقی که بیش از آنکه نشانه تنوع باشد، پرسشبرانگیز است.

تکرار چهرهها؛ از مجری تا خواننده
این چرخه تنها به مجریان محدود نمیشود. استفاده از خوانندگان نیز به الگویی مشابه دچار شده است؛ گاهی مهدی یغمایی را در شبکه سه میبینیم و همزمان، بهعنوان مهمان در شبکه دو. این مثالها البته محدود نیستند و میتوان مصادیق متعددی برای آن برشمرد. پرسش اساسی اما همچنان باقی است: آیا برنامه مناسبتی قرار است صرفاً ویترینی از چهرههای آشنا باشد، یا باید به خلق یک اتفاق تازه منجر شود؟
گفتگو محور بودن اغلب برنامههای مناسبتی هم که دیگر به یک عادت 10 ساله تبدیل شده و انگار قرار نیست هیچ ابتکار عملی به کمک این شیوه منسوخ بیاید.
تلاشهایی برای فاصله گرفتن از کلیشه
در میان این تکرارها، برخی برنامهها تلاش کردهاند از چارچوبهای همیشگی فاصله بگیرند. برنامه یلدای «جوانی» در شبکه سه، با وجود نقدهایی که به ساختار تکراری گفتوگوها و فرم بصری آن وارد است، با راهاندازی پویش انتخاب «جوان برتر سال» توانست حرکتی متفاوت و قابل توجه رقم بزند.
همچنین مسابقه «دو نقطه» با اجرای نیما کرمی، با تمرکز بر ادبیات فارسی و توجه به این سرمایه غنی فرهنگی، نشان داد که میتوان در قالب برنامهای سرگرمکننده، دغدغه محتوایی جدی نیز داشت.

توجه به عمق محتوا و هویت فرهنگی
برنامه «ایران دوستداشتنی» با دعوت از خانوادههای معظم شهدای جنگ 12روزه و پرداختن به ادبیات اقوام، نمونهای از رویکردی است که فراتر از مناسبت، به هویت و ریشهها توجه میکند؛ رویکردی که در نوع خود قابل تحسین است.

«1001» و یک افتتاحیه حسابشده
با این حال، شاید بتوان بیشترین امتیاز را به برنامه «1001» داد؛ برنامهای که هم در انتخاب مهمان و هم در طراحی آیتمهای ویژه متناسب با یلدا، نگاه دقیقتری داشت و عملاً یلدا را به بهانهای برای افتتاح فصل جدید خود تبدیل کرد. حضور ایرج طهماسب ـ که مدتهاست مهمان برنامههای تلویزیونی نبوده ـ از جمله برگهای برنده این ویژهبرنامه بود؛ آن هم در شرایطی که درباره ادامه برنامه «مهمانی» او در شبکه نسیم و پخش آن در ایام نوروز، گمانهزنیهایی مطرح است.

گعدهای صمیمی، موسیقی زنده و پرهیز از کلیشه
اما شاید زیباترین بخش این برنامه، گعده مادران بود؛ حضور چهرههایی چون آزیتا لاچینی، مهوش صبرکن، مینا جعفرزاده و مهوش وقاری، فضایی صمیمی و نوستالژیک خلق کرد. در کنار آن، اجرای ارکستر سمفونیک صداوسیما با قطعاتی خاطرهانگیز، حالوهوایی متفاوت به آنتن بخشید؛ بدون تکیه بر خوانندگان تکراری و بدون پلیبکهایی که سالهاست در مناسبتها شنیده میشوند.
نقطه آغاز مسئله؛ مهمان، نه دستمزد
بحث از همینجا آغاز میشود؛ دعوت از مهمان و دستمزدهای بالای آن، دیگر موضوع تازهای برای نقد نیست. این نکته بارها تکرار شده که الزاماً نیازی به حضور چهرههای پرهزینه و همیشهدردسترس نیست. میتوان از افرادی دعوت کرد که حرفی برای گفتن دارند، مدتی است از قاب تلویزیون دور بودهاند و مخاطب، کنجکاو شنیدن روایت تازهای از آنهاست؛ دقیقاً همان مسیری که برنامه «1001» انتخاب کرد.
اجرا؛ از صمیمیت تا تسلط محتوایی
در کنار انتخاب مهمان، اجرای برنامه نیز اهمیت تعیینکنندهای دارد. گفتوگوهای صمیمی، محترمانه و کنترلشده هومن حاجیعبداللهی در «1001» نمونهای از اجرایی است که بدون هیجان کاذب، ارتباط مؤثر با مهمان برقرار میکند. یک گام جلوتر، کامران نجفزاده قرار میگیرد؛ مجریای که با شناخت دقیق از مهمان، تسلط اطلاعاتی و حذف حاشیههای زائد، اجازه نمیدهد نکتهای مهم از قلم بیفتد.
وقتی تجربه، به عمق منجر نمیشود
با این حال، همین انتظار در یلدای «جوانی» برآورده نشد. اجرای ایمان قیاسی، با وجود سابقه حضور در ویژهبرنامههای مناسبتی ـ چه در کنار احسان علیخانی و چه بهعنوان مجری اول ـ نتوانست به گفتوگوهایی عمیق و مسئلهمحور برسد. طبیعی است که در چنین جایگاهی، سطح انتظار از مجری بالاتر باشد.

اصولاً قاب رسانه ملّی اقتضا میکند گفتوگوها هم عمیقتر باشند و هم محترمانهتر؛ با تمرکز بر موضوعاتی که دامنه تأثیر اجتماعی گستردهتری دارند. نمونه بارز سطحیشدن گفتوگو را میتوان در مصاحبه ایمان قیاسی با شهاب مرادی دید؛ جایی که استفاده از اصطلاحات رایج کوچه و خیابان، مانند «دیت» و اشاره مستقیم به روابط خارج از عرف دختر و پسر، محل پرسش جدّی است.
اینکه چنین ادبیاتی در برخی برنامههای یوتیوبی یا رسانههای غیررسمی به کار میرود، لزوماً دلیلی برای انتقال آن به آنتن تلویزیون نیست.

انتخاب مجری؛ فراتر از سابقه
در کنار محتوای گفتوگو، مسئله مهم دیگر، انتخاب و ترکیب مجریان است. استفاده از چهرههای باسابقهای چون امیرحسین مدرس، اقبال واحدی، حسین رفیعی، نیما کرمی، هومن حاجیعبداللهی، محمدرضا حسینیان، سونیا پوریامین و سیدمرتضی حسینی، بهخودیخود اقدامی قابل تحسین است؛ اما سابقه، شرط کافی نیست.
چیدمان درست ترکیب مجریان، ضرورتی است که گاه نادیده گرفته میشود. در برنامه «ایران دوستداشتنی» شبکه یک، ترکیب امیرحسین مدرس، حسین رفیعی و اقبال واحدی، با وجود تجربههای مشترک گذشته، چندان همافزا به نظر نمیرسد. هماهنگی لحن، ریتم و مسیر بحثها، نیازمند طراحی دقیقتری است؛ بهویژه آنکه برنامه تولیدی بوده و فرصت کافی برای تمرین و همفکری وجود داشته است.
میهمانان تکراری و پرسشهای بیپاسخ
در شبکه سه نیز پرسشی جدی مطرح میشود: برخی میهمانان چرا دعوت میشوند و هدف از حضورشان چیست؟ آیا گزینههای متنوعتری وجود ندارد که به هر دلیل به سراغشان نمیرویم؟ در نتیجه، دوباره به دایره میهمانان تکراری بازمیگردیم.
این انتخابها میتواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ از تلاش برای تحریک حس نوستالژی مخاطب گرفته تا دستمزد کمتر و توقعات پایینتر، یا حتی پرهیز از ریسکپذیری در دعوت از چهرههایی که ممکن است برنامه را به چالش بکشند. هرچه هست، این چرخه تکرار، بیش از آنکه امنیت ایجاد کند، به تدریج جذابیت را فرسوده میکند.

وقتی انتخاب درست، گفتوگو را نجات میدهد
یادمان هست ویژهبرنامههای تحویل سال شبکه نسیم در دو سال گذشته با اجرای فرزاد حسنی؛ برنامههایی که با حضور چهرههایی چون حامد بهداد و دیگران، به گفتوگوهایی تازه و شنیدنی رسیدند. حرفها تکراری نبود و مسیر گفتوگو به سمت تجربهها و زاویههای کمتر شنیدهشده میرفت. این همان اتفاقی است که باید در حوزه انتخاب مهمان رخ دهد؛ نه اینکه برنامهها یا به معضل «مهمانِ کپی» دچار شوند، یا اساساً گفتوگوی مؤثری شکل نگیرد.
مسئولیت شبکه کودک؛ فراتر از فهرست خوراکیها
در این میان، از شبکه کودک نیز انتظار میرود نقش جدیتری ایفا کند؛ شبکهای که مخاطب آن نسل جدید است و بیش از هر چیز، به آگاهی، هویتسازی و نگاه فرهنگی نیاز دارد. تأکید مداوم بر اینکه چه میوه یا خوراکیای باید حتماً در سفره شب یلدا باشد، میتواند ناخواسته خانوادهها را در فشار قرار دهد؛ خانوادههایی که شاید توان یا امکان تهیه چنین اقلامی را نداشته باشند.
همانگونه که پیشتر در نقد آگهیهای بازرگانی مطرح شده، برخی تبلیغات با رویکردی اغواگرانه، خانوادهها را برای جلب توجه فرزندان در مضیقه قرار میدهند. در چنین شرایطی، انتظار میرود شبکه کودک و حتی شبکه امید، پیشرو باشند و به جای بازتولید این فشار، الگوهای ساده، در دسترس و انسانیتری ارائه دهند.

شبکه تهران و یک همافزایی هوشمندانه
در شبکه تهران، اتفاقی قابل توجه رقم خورد. دستاندرکاران با هوشمندی، شب یلدا و سالگرد تأسیس شبکه را در کنار هم برگزار کردند. نتیجه، بازگشت بسیاری از چهرههای قدیمی، مجریان و برنامهسازانی بود که پس از مدتها، دوباره در قاب تلویزیون کنار هم دیده شدند؛ اتفاقی که هم حس نوستالژی داشت و هم پیوندی میان گذشته و امروز برقرار کرد.
کیفیت بهجای کمیت؛ یک ضرورت فراموششده
به نظر میرسد تلویزیون بیش از آنکه همه شبکهها را مأمور تولید ویژهبرنامههای مناسبتی کند، باید بر کیفیت، جذابیت و مخاطبپسندی تمرکز کند. دعوت از مهمانان کمتر اما مؤثرتر، میتواند نتیجه بهتری داشته باشد. مجریانی که پیش از برنامه، شناخت و اطلاعات کافی از مهمان به دست آوردهاند، توانایی استخراج حرفهای تازه و گفتوگوهای عمیقتر را خواهند داشت.
در برخی موارد، بهوضوح دیده میشود که مجری نمیداند چه پرسشی مطرح کند و گویی صرف حضور مهمان روی آنتن، هدف نهایی برنامه است. این در حالی است که ادبیات تلویزیون و چارچوبهای حرفهای آن، باید برای مجریان روشن باشد؛ نه آنکه با طرح پرسشهای ناپخته یا شکستن بیدلیل برخی مرزهای زبانی، احترام مخاطب زیر سؤال برود. احترام به بیننده، هم در تولید کیفی معنا دارد و هم در اجرای دقیق و مسئولانه.
اجرای مسلط؛ نقطه اتکای برنامه
هرچند امیرحسین مدرس را در سه قاب مختلف دیدیم، اما اجرای مسلط، آگاهانه و مبتنی بر دانش او، همچنان قابل دفاع بود. نیما کرمی نیز با تسلط، مسابقه را پیش برد و هومن حاجیعبداللهی پس از مدتی دوری، با همان طمأنینه، احترام و گفتوگوی شیرین و کنترلشده به قاب بازگشت.
در کنار اینها، کامران نجفزاده توانست با اتکا به اطلاعات کافی، فضایی ایجاد کند که گفتوگو به تبادل حرفهای تکراری محدود نشود. این موضوع بهویژه در گفتوگو با قدرتالله ایزدی (رشید) مشهود بود؛ جایی که بهجای پرسشهای کلیشهای درباره ازدواج یا شوخیهای تکرارشده، مسیر بحث به سمت سنتهای زیبای شب یلدا، سادهزیستی و سبک زندگی معنادار رفت. رویکردی مشابه را میشد در گفتوگو با رسول نجفیان نیز مشاهده کرد.
نه شکست و نه پیروزی!
یلدای امسال تلویزیون تصویری چندلایه و دووجهی از وضعیت فعلی رسانه ملی ارائه داد. از یکسو میتوان نشانههایی روشن از آگاهی نسبت به ضرورت بازنگری در شیوه برنامهسازی مناسبتی مشاهده کرد؛ حضور مجریان باتجربه، تلاش برای عبور از گفتوگوهای صرفاً سرگرمکننده به سمت گفتوگوهای معنامحور، کاستن از زرقوبرقهای غیرضروری و توجه نسبی به مؤلفههای هویتی و مردمی، حاکی از آن است که بدنه برنامهسازی به مسئله «فرسودگی فرمولها» و خستگی مخاطب وقوف پیدا کرده است. این نشانهها را نمیتوان نادیده گرفت و باید آنها را بهعنوان گامهای اولیه در مسیر اصلاح ارزیابی کرد.
در عین حال، همین تلاشها در سطحی کلانتر با محدودیتهای راهبردی مواجهاند. ضعفهای اصلی بیش از آنکه به اجرا یا توان حرفهای عوامل بازگردد، ریشه در نحوه سیاستگذاری و مدیریت مناسبتها دارد. پراکندگی افراطی ویژهبرنامهها، تکرار چهرهها، شباهت قالبها و آشفتگی در جدول پخش، همگی پیامد رویکردی کمیمحور است که موفقیت را با «تعداد برنامه» تعریف میکند، نه با میزان اثرگذاری و ماندگاری. چنین نگاهی، در تعارض آشکار با منطق اقتصاد توجه و اصول تثبیت وفاداری مخاطب قرار دارد و بهتدریج سرمایه اعتماد رسانه را مستهلک میکند.
از منظر حرفهای رسانه، مسئله اصلی نه کمبود منابع مالی است و نه فقدان نیروی انسانی خلاق؛ بلکه نبود تمرکز و اولویتبندی روشن در مواجهه با مناسبتهاست. یلدا و رخدادهای مشابه، لحظههایی کمتکرار از تمرکز عاطفی و فرهنگی جامعهاند که قابلیت تبدیل شدن به تجربهای جمعی و ماندگار را دارند. زمانی که این ظرفیت بهجای خلق چند روایت شاخص، میان دهها برنامه همسان توزیع میشود، نتیجه چیزی جز اتلاف منابع فرهنگی، انسانی و اقتصادی نخواهد بود. تجربه رسانههای موفق جهانی نیز مؤید آن است که تمرکز منابع بر پروژههای محدود اما با کیفیت بالا، بازدهی بسیار بیشتری نسبت به تولید انبوه آثار متوسط دارد.
بر این اساس، یلدای امسال را نمیتوان بهسادگی در قالب موفق یا ناموفق طبقهبندی کرد. آنچه دیده شد، بیش از هر چیز، نشانه یک «گذار ناتمام» بود؛ گذاری که در آن، تلویزیون تغییر ذائقه مخاطب و ارتقای استانداردهای او را بهدرستی تشخیص داده، اما هنوز به انسجام تصمیمگیری و جسارت راهبردی لازم برای پاسخ کامل به این تغییر نرسیده است. آینده رسانه ملی در گرو آن است که مناسبتها را نه بهعنوان پروژههایی مقطعی برای پر کردن آنتن، بلکه بهمثابه فرصتهایی استراتژیک برای خلق معنا، بازتولید هویت فرهنگی و شکلدهی به حافظه جمعی بازتعریف کند. تنها در این صورت است که مناسبتها میتوانند از چالش به امکان تبدیل شوند و دوباره پیوندی مؤثر میان تلویزیون و مخاطب برقرار سازند.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه