یلدا نه فقط شب طولانی، بلکه جشن زایش خورشید است؛ مهرداد خدیر در یادداشتی تأکید میکند که زمان اصلاح تقویم رسمی برای بازتاب این معنا فرارسیده است.
نمابان و به نقل از عصر ایران؛ مهرداد خدیر – یکی دو باری پیش تَرَک دربارۀ یلدا نوشتهام و حرف تازه ای نمانده اما مگر خود یلدا تکرار نیست؟ پس ویراستی تازه از همان را باز در اینجا میآورم با این تأکید مؤکد که یلدا یعنی میلاد یعنی زایش و جشن زایش خورشید است نه پاسداشتِ درازیِ شب.
قصه هم این است که در روزگاران قدیم زمستان و برف سنگین خوفناک بود و چه بسا جان خود را از دست میدادند. غذا به سختی تهیه میشد و باید با ذخایر روزگار میگذراندند و اگر بیمار میشدند گرفتار جادههای سرد. فیلم جادههای سرد جعفری حوزانی را به یاد آوریم تا نپنداریم تا زمستان میشد آدم برفی درست میکردند یا میرفتند اسکی!
تنها امید این بود که زور خورشید بچربد و تولد او را جشن میگرفتند و البته ریشه در میتراییسم ایرانی و آیین مهر هم داشت: خدایگان مهر.
باری اما همان حکایت قدیمی: پاییز هم به روز پایانی رسید تا دوباره بگوییم: این قافلۀ عمر، عجب میگذرد. شور و شوق مردم در خیابانها به رغم گرانی سفرۀ شب یلدا و فراتر از آن احساس بی پناهی در برابر تهدیدات به نوروز میماند و قابل انکار نیست که سال به سال جدیتر میشود چون آیینهای ایرانی و ملی به مثابه رشتهای است که ما مردم را به هم متصل کرده و البته در کنار زبان فارسی که فراتر از زبان رسمی حلقۀ وصل است.
به یاد آوریم یلدا را انکار میکردند و بعد نامی مضحک به جای آن در تقویم رسمی گنجاندند. یلدا را اما نتوانسته مصادره کنند و برای نسل تازه متأثر از اینستاگرام هم جذاب است. (دو سال قبل در دولت مرحوم رییسی بر آن شدند نام شب یلدا را به “ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان” (!) تغییر دهند. مردم اما زیر بار نرفتند و جا دارد آقای پزشکیان دستور دهد نام شب یلدا به تقویم بازگردد بدون آن توصیف ساختگی).
یلدا ایرانیِ ایرانی است و همین حس خیلی خوبی میدهد. اما شب یلدا را چرا نیاکان ما چنان پاس میداشتند که چون میراثی فرهنگی به ما باشندگان امروز جهان رسد؟ آیا تنها به این خاطر که 30 آذر از دیگر شبهای سال بلندتر است آن هم به قدر یک دقیقه؟!
این که دیگر جشن گرفتن ندارد! داستان اما این نیست. یلدا عید تولد مهر یا میترا و باززاده شدن خورشید است.
نیاکان ما شب یلدا را به صرف این که بلندترین شب سال است گرامی نمیداشتند بلکه مناسبت این شب زندهداری جدال با تاریکی بوده است تا خورشید طلوع کند و صبح بدمد و جشن بگیرند و البته توأم با نگرانی از آمدن زمستان بوده چرا که اقتصاد کشاورزی و مشکلاتی که فصل سرما پدید می آورد ذهنیت منفی در برابر زمستان ایجاد کرده بود و خود را آماده مقابله با فصل سرما میکردند چندان که نوروز نیز به خاطر پایان این فصل جشن گرفته میشود.
در نگاه اسطورهای در این شب درازترین نبرد با اهریمن درمیگیرد و برای یاری به پیروزی روشنایی خوانی از واپسین میوههای پاییزی (انار، خرمالو، سیب، هندوانه و انگورهای آویخته) میگسترانند و شب را به شادی سپری میکنند تا خورشید برآید و دل به خدایگان مهر – میترا- ببندند که بر زمستان در دو نبرد – چله بزرگ و کوچک- فایق میآید.
بنا براین شب یلدا نه با شب وتاریکی که با روز و خورشید نسبت دارد و به همین خاطر روز بعد را ” خورروز”مینامیدند. یکی از استنادات کسانی که روح شعر حافظ را احیای آیین مهر و خود شاعر را یک میترایی میدانند نیز بیت مشهور او درباره یلداست:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید خواه گو که برآید
نکته جالب دیگر درباره یلدا قرابت آن با عید مسیحی است. از ابوریحان بیرونی در ” آثار الباقیه” نقل شده که ” این شب در مذهب رومیان، عید یلداست و آن میلاد مسیح است و به جاست که ما نیز گرامیاش بداریم.” البته حق تقدم با یلدای ایرانی است که قطعا قدمت آن بیش از دو هزار سال است و به پیش از میلاد مسیح بازمی گردد و قراین بسیار می توان به دست داد که مبنای میلاد مسیح بر پایه یلدا قرار داده شده است و ایرانیان از آن الگو نگرفته اند که خود پیش تر می زیسته اند.
واژه یلدا خود بر گرفته از زبان سریانی و به معنی “میلاد” است و حتی برخی داستان تولد مسیح در آغل را نیز برپایه درخشش میترا در غار میدانند و چون یلدا سریانی است بعضی «شب چله» را درست تر میدانند و میگویند میلاد مربوط به مسیحیان است حال آن که چنان که گفته شد مراد میلاد خدایگان مهر است و اگر کلیسای روم 345 سال بعد از میلاد مسیح از یلدای ایرانیان الگو گرفت وچند روز پس از یلدا را میلاد مسیح قرار داد تقدم را به آنان نمیدهد.
هر گاه از یلدا سخن می گوییم به بلندی شب بسنده نکنیم و از سپیده دم هم بگوییم چنان که سیاوش کسرایی سروده است:
یلدا شب بلند، شب بی ستارگی
لختی به تن تپید و به هم رفت و درشکست
با خانه میشدیم که گرد سپیدهدم
بر بام مینشست
منبع: عصر ایران
بدون دیدگاه