علیرضا وفایی، سرباز وظیفه و حافظ قرآن، در جریان حمله به زندان اوین به شهادت رسید و مادرش با حس مادرانهای عجیب، وقوع این حادثه را پیشبینی کرده بود.
سرباز وظیفه «علیرضا وفایی» متولد ۱۹ دی ۱۳۸۲ در تهران، از جمله شهدای جنگ ۱۲ روزه است که در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴ در حمله وحشیانه رژیم غاصب صهیونیستی به زندان اوین به شهادت رسید. او از اسفندماه سال گذشته در سازمان زندانها مشغول به گذراندن دوره خدمت سربازی شد. علیرضا مؤمن، انقلابی و علاقهمند به امور دینی بود که علاوه بر انجام خدمت سربازی، در زمینههای قرائت قرآن و مداحی اهل بیت علیهمالسلام نیز فعالیت میکرد. مادر علیرضا حافظ کل قرآن و مدرس کانون «بنتالهدی» در شهر ری است. خانواده وفایی، بهویژه در بعد دینی و قرآنی، زمینهساز پرورش این شهید بزرگوار بودند. شهادت در خانواده وفایی امری آشناست؛ پدربزرگ علیرضا از ایرانیان ساکن عراق بوده که بهدلیل حمایت از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) توسط رژیم بعث صدام به شهادت رسید. در دیداری که با خانواده شهید وفایی داشتیم، «حسن وفایی» پدر شهید علیرضا وفایی، از پیشینه خانوادگی خود گفت و توضیح داد که خانوادهاش سالها در شهر کربلا سکونت داشتهاند و پدرش «حاج هادی»، مداح و قاری قرآن بود که در مسیر حمایت از انقلاب اسلامی ایران، در عراق مصائب زیادی را تحمل کرد.
در دیدار با خانواده این شهید عزیز، پای صحبتها و شرح خاطرات آنها نشستیم تا گوشهای از آنچه بر مردم شریف ایران در جنگ اخیر گذشته را ورق بزنیم.
پدر شهید علیرضا وفایی اظهار داشت: با آغاز انقلاب اسلامی، رژیم بعث صدام فشار زیادی به خانوادههای ایرانی مقیم عراق به بهانه حمایت از انقلاب اسلامی وارد کرد. پدرم حاج هادی هم توسط نیروهای بعثی دستگیر و برای سالیان طولانی ناپدید شد. چندین ماه اثری از پدرم نبود؛ سرانجام و بالاجبار از عراق به ایران کوچانده شدیم و تا سال ۲۰۰۳ از وضعیت پدرمان بیخبر بودیم. پس از سقوط صدام، عمویم توانست با جستوجو در زندانهای عراق، پیکر پدرم را که در زندان ابوغریب غریبانه دفن شده بود، پیدا کند. در پرونده پدرم اتهامات مختلفی چون فعالیتهای مذهبی و حمایت از انقلاب اسلامی ایران ذکر شده بود. پیکر پدرم در سال ۲۰۰۳ پیدا شد و پس از نبش قبر، در شهر کربلا دفن شد.
پدر شهید وفایی در ادامه به تشریح ویژگیها و روند رشد فرزند شهیدش پرداخت و گفت: علیرضا از همان سنین کودکی آموزشهای قرآنی را تحت نظر مادرش آغاز کرد. در یک مکتب قرآنی ثبتنام شد و از سن ۱۱ – ۱۲ سالگی قرآن را بهطور کامل تلاوت میکرد. علیرضا علاوه بر فعالیتهای قرآنی، به مداحی اهل بیت علیهمالسلام نیز علاقهمند بود و در سنین نوجوانی در کلاسهای مداحی هم شرکت کرد. یادم میآید، اولین مداحی رسمی علیرضا در حسینیهای در خیابان محلاتی بود که برنامههای آن به زبانهای فارسی و عربی برگزار میشود.

وی بیان داشت: علیرضا بعد از اخذ دیپلم و در رشته حسابداری در دانشگاه مشغول به ادامه تحصیل شد؛ پس از پایان تحصیلات دانشگاهی هم برای انجام خدمت سربازی اقدام کرد و در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ برای گذراندن دوران سربازی به سازمان زندانها اعزام شد. بعد از گذراندن دوره آموزشی، بهدلیل مهارتهای خود در قرائت قرآن و مداحی، وارد فعالیتهای فرهنگی شد و در مراسم و برنامههای مختلف بهعنوان قاری قرآن و مداح حضور پیدا کرد.
پدر شهید افزود: علیرضا با پایان دوره آموزشی و برای گذراندن ادامه خدمت سربازی به مجموعه زندان اوین معرفی شد که در آنجا هم علاوه بر انجام امور محوله، فعالیتهای فرهنگی میکرد.
وی ادامه داد: دوم تیر ۱۴۰۴ رژیم صهیونیستی به زندان اوین حمله کرد. در این حمله، که با هدف تخریب و ایجاد بحران در زندانها و تضعیف روحیه مردم انجام شد، ۸۰ نفر از جمله علیرضا بهدست صهیونیستها به شهادت رسیدند. این حمله نمادین که با شدت زیادی انجام شد، باعث ایجاد گودالی عمیق در محل آسایشگاه سربازان زندان اوین شد.
پدر شهید وفایی، در مورد شهادت فرزندش گفت: علیرضا در طول دوران خدمت سربازی همواره با اخلاص و ایمان در خدمت مردم و انقلاب اسلامی بود و در هیچ شرایطی از مسئولیتهای خود عدول نکرد. او در کنار مسئولیتهای خود در زندان اوین، حضور پررنگی در فعالیتهای فرهنگی داشت و با شهادتش، ادامهدهنده راه پدران و اجداد خود شد که در طول تاریخ در راه انقلاب اسلامی و دفاع از اصول دینی و ملی مبارزه کردهاند.
پدر شهید، در ادامه توضیحاتی درباره تربیت دینی فرزندش بیان کرد و اظهار داشت: مادر علیرضا همواره او را در مسیر یادگیری قرآن کریم و تربیت دینی تشویق میکرد. علیرضا از همان دوران کودکی آموزش قرآن را آغاز کرد. از سنین پایین، قرآن را بهطور کامل و با قوائد صحیح تلاوت میکرد.
وی افزود: علیرغم درد و اندوه فقدان فرزندش، افتخار میکنم که علیرضا در راه دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی به شهادت رسید و مسیر پدران و اجداد خود را که همواره در راه انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی فداکاری کردهاند، ادامه داد. شهادت فرزندم نهتنها از نظر شخصی بلکه از نظر اجتماعی و دینی نیز موجب افتخار خانواده است و باعث میشود تا در این مسیر پر افتخار همچنان استوار باقی بمانیم.
پدر شهید در مورد شب پیش از حادثه گفت: شب جمعه، یک شب قبل از عید غدیر، در حسینیهای که علیرضا در آن فعالیت داشت، مشغول انجام امور آشپزی و تدارکات برای مراسم روز بعد بودیم. در آن مقطع، هیچ اطلاعی از شرایط پیشآمده نداشتیم. حوالی ساعت سه یا سهونیم بامداد، یکی از دوستان با من تماس گرفت و پرسید: کجایی؟ آیا متوجه لرزشها و صداها شدهای؟ پس از پایان تماس، تلویزیون را روشن کردم و در جریان وقایع قرار گرفتم. در همان لحظه متوجه شدم که شمارهای که علیرضا معمولاً از زندان تماس میگرفت، در دسترس نیست و تماسهای ما بیپاسخ ماند. صبح روز بعد نیز تماس گرفتیم و فردی پاسخ داد که علیرضا امکان پاسخگویی ندارد و همه نیروها درگیر هستند.

وی ادامه داد: طبق برنامه، قرار بود علیرضا روز عید غدیر به منزل بیاید. سه روز از حضور او در محل خدمت گذشته بود و روز چهارم زمان بازگشتش به خانه بود. همان زمان، خود علیرضا تماس گرفت و گفت که امکان آمدن به منزل وجود ندارد و همه نیروها در حالت آمادهباش قرار دارند. پسرم در تماس تلفنی اعلام کرد که وضعیت زندان کاملاً امنیتی شده و امکان خروج وجود ندارد. او نگران وضعیت شهر و خانواده بود.
پدر شهید افزود: در روزهای بعد، تماسها ادامه داشت. با توجه به پایان امتحانات خواهر و برادر علیرضا و اینکه بنده توفیق دارم از خادمان حرم امام رضا (ع) هستم و از طرفی شدت حملات به مشهد رفتیم اما در طول سفر، نگران و پیگیر اخبار بودم.
وی خاطرنشان کرد: علیرضا از ده روز قبل از آغاز ماه محرم، بیوقفه در زندان اوین ماند تا بتواند در دهه اول محرم یا کلاً مرخصی بگیرد یا از عصر به بعد در هیئت حضور داشته باشد. با موافقت فرماندهاش همین برنامه را پیش گرفت. در حسینیه محل، مراسم سیاهپوشان چهار پنج روز پیش از آغاز ماه محرم برگزار شده بود و علیرضا روز یکشنبه (یک روز پیش از شهادتش) تماس گرفت که با توجه به اینکه حدود ۱۰ روز در وضعیت آمادهباش کامل بوده یک روز مرخصی گرفته است. عصر همان روز تماس گرفت و اعلام کرد که قصد دارد برای شرکت در برنامه شب حسینیه به مراسم برود. پس از پایان مراسم، حوالی ساعت ۱۲ شب، با خانواده تماس گرفت و گفت که مراسم بهخوبی برگزار شده و در حال بازگشت به منزل است.
پدر شهید وفایی افزود: چند ماه پیش از ماه محرم، برای مداحی یک پوشه بزرگ از اشعار را همراه خود به محل خدمت برده بود و در زمانهای فراغت، حتی بالای برجک نگهبانی، تمرین مداحی میکرد. آخرین گفتوگوی تلفنی ما با علیرضا، حوالی ساعت ۱۲ شب یکشنبه انجام شد. فضای مکالمه آرام بود و علیرضا با شوخی و خنده از صحبتهای دوستانش درباره شرایط خدمتش میگفت. دوشنبه صبح ساعت ۶ راهی زندان اوین شد.
آقای وفایی ادامه داد: صبح دوشنبه، پیامی از علیرضا دریافت کردیم که با پیامهای همیشگی او تفاوت داشت. در آن پیام نوشته بود: «سلام بابا، دارم میروم. دوستتان دارم. مراقب خودتان باشید.» و دو قلب نیز ارسال کرد. علیرضا پیش از آن پیامی با این مضمون ارسال نکرده بود و این پیام، آخرین پیام او بود. از ساعت شش صبح روز دوشنبه، ارتباط ما با علیرضا قطع شد. حوالی ساعت ۱۱:۳۰ همان روز، خبری کوتاه و ویدئویی مختصر منتشر شد که درِ زندان اوین مورد اصابت قرار گرفته است. درِ جنوبی زندان اوین معمولاً محل تردد نیروهای تأسیساتی است و ساختمان یا محل تجمع خاصی در آن بخش وجود ندارد. به همین دلیل، در ابتدا تصور کردم که علیرضا در آن محدوده حضور ندارد، چرا که محل خدمت او در بخشهای بالادست زندان بود.
پدر شهید اذعان کرد: به شدت نگران شدم. تماسهای مکرر با تلفنهای زندان اوین بیپاسخ میماند. تماس با سازمان زندانها نیز نتیجهای نداشت. در آن مقطع، خانواده هنوز بهطور کامل در جریان قرار نگرفته بود، اما با پخش زیرنویس تلویزیونی، نگرانیهایم افزایش یافت. تصمیم گرفتم ابتدا از صحت اخبار اطمینان پیدا کنم و سپس خانواده را در جریان بگذارم، اما با ادامه بیخبری، با بستگان و دوستانم در تهران تماس گرفتم که بر اساس اطلاعات اولیه، مشخص شد حادثه تنها یک ضربه نبوده و چندین اصابت بهصورت متوالی رخ داده است.
پدر شهید: علیرضا با پایان دوره آموزشی و برای گذراندن ادامه خدمت سربازی به مجموعه زندان اوین معرفی شد که در آنجا هم علاوه بر انجام امور محوله، فعالیتهای فرهنگی میکرد
وی افزود: برادرم بههمراه دو سه نفر از دوستان برای پیگیری وضعیت به محل زندان اوین مراجعه کردند، اما به دلیل شرایط شدید امنیتی، امکان نزدیک شدن به زندان تا شعاع یک تا دو کیلومتری وجود نداشت و هیچ خودرویی اجازه ورود نداشت. در این مدت، تماسهای تلفنی مکرر برقرار میشد و خانواده از هر مسیر و هر فرد آشنایی پیگیر دریافت خبر بودند، اما تا بعدازظهر هیچ اطلاع دقیقی به دست نیامد؛ در نهایت، یکی از دوستان توانست وارد محوطه شود. به گفته این دوست، اوضاع کاملاً بههمریخته بود؛ ساختمانها تخریب شده، شهدا و مجروحان در حال انتقال بودند. تعدادی از شهدا زیر آوار مانده بودند. البته در حملات به محل نگهداری زندانیان آسیبی وارد نشده بود، یعنی نقطه اصابت دقیقاً ساختمانی بوده که محل تردد مردم عادی، انجام امور اداری و استقرار سربازان بوده است.
پدر شهید گفت: در تماس بعدی، دوستان خبر دادند که زندانیان در حال انتقال به سایر زندانها هستند و در هر اتوبوس، چهار تا پنج سرباز برای مراقبت از زندانیان همراه شدهاند. این روند تخلیه تا حدود ساعت ۱۱ شب ادامه داشت. در تماسهای مکرر به ما گفته شد که حدود ۲۰ شهید شناسایی شدهاند و نام علیرضا وفایی در میان آنان نبوده است. مجروحان نیز به چند بیمارستان منتقل شده بودند. بلافاصله با اورژانس این بیمارستانها تماس گرفتم، اما گفتند فردی با نام علیرضا وفایی در فهرست مجروحان ندارند. همچنین توضیح داده شد که اغلب مجروحان قادر به صحبت بودهاند و از طریق پلاک یا کارت شناسایی، خانوادههایشان مطلع شدهاند.
وی اظهار کرد: با توجه به بینتیجه بودن پیگیریهای تلفنی، تصمیم گرفتم به صورت حضوری برای جستوجو اقدام کنم. با این حال، تا ساعات پایانی شب، حوالی ۱۱ تا ۱۲ شب، از علیرضا خبری نشد و خانواده هیچ اطلاعی از وضعیت او نداشت. یکی از دوستانی که وارد زندان شده بود، نقل میکند که در گفتوگو با یکی از مسئولان، این احتمال مطرح شد که علیرضا وفایی جزو سربازانی باشد که همراه زندانیان به سایر زندانها منتقل شدهاند؛ چرا که به دلیل تعدد انتقالها، آمار دقیقی از محل استقرار نیروها وجود نداشت.
آقای وفایی تصریح کرد: آن شب تا صبح خانواده در بیخبری و نگرانی کامل به سر برد. صبح روز بعد، مجدداً برادرم و دوستانش پیگیریها را از زندان و سازمان زندانها ادامه دادند، اما پاسخ روشنی نگرفتند. مسئولان اعلام میکردند که برخی افراد هنوز زیر آوار هستند و عملیات آواربرداری ادامه دارد. همچنین گفته شد که نیروهایی که همراه زندانیان منتقل شدهاند، تا ۲۴ ساعت از نظر امنیتی اجازه تماس و اعلام وضعیت ندارند. پیگیریها از طریق نیروی انتظامی و هلال احمر نیز انجام شد، اما در سامانهها هیچ موردی ثبت نشده بود و وضعیت علیرضا همچنان «در حال انجام وظیفه» نمایش داده میشد. حادثه روز دوشنبه رخ داده بود و تا ظهر روز سهشنبه نیز هیچ خبر جدیدی به دست نیامد.
پدر شهید ادامه داد: در نهایت اعلام شد که پیکر شهدای حادثه اوین و سایر شهدای جنگ در تهران، برای تشخیص هویت به مرکز مشخصی منتقل میشوند. برادرم برای پیگیری به آن محل مراجعه کرد و پیش از ورود اعلام کرد که به دلیل تحویل تلفن همراه، ممکن است تا چند ساعت پاسخگو نباشد. حوالی ساعت ۱۲ ظهر وارد شد و تا ساعت ۱۴:۳۰ هیچ خبری نداشتیم. حوالی ساعت ۱۵ برادرم تماس گرفت و اعلام کرد که تمامی فهرست شهدای شناساییشده طی دو روز گذشته بررسی شده و نام علیرضا بینشان نیست، تنها تعدادی از شهدا هنوز شناسایی نشده بودند، اما در فهرست رسمی، نامی از علیرضا وفایی ثبت نشده است.
وی گفت: مرتب از زندان، سازمانها و مسیرهای مختلف پیگیری بودیم. با توجه به شرایط روحی نامناسب خانواده به تهران برگشتیم. حوالی ساعت ۱۸، یکی از آشنایان اطلاع داد که از طریق هلال احمر پیگیری شده و در سامانهها، وضعیت علیرضا وفایی بدون مشکل و در حال انجام مأموریت ثبت شده است. این خبر را با خانواده در میان گذاشتم تا اندکی از نگرانیها کاسته شود.
آقای وفایی بیان داشت: در این میان، باجناقم که ارتباط عاطفی بسیار خوبی با علیرضا داشت، پیگیریهای گستردهای انجام داده بود. علیرضا بهطور کلی ارتباط بسیار صمیمانهای با همه اطرافیان خود داشت و همین موضوع، نگرانی و اضطراب خانواده و نزدیکان را دوچندان کرده بود. از جمله ویژگیهای اخلاقی او این بود که هر زمان به منزل میآمد، حتی اگر زمان کوتاهی داشت، پس از اندکی استراحت، به دیدار مادربزرگها و اقوام میرفت و احوال همه را میپرسید.
وی گفت: در نهایت حوالی ساعت ۲۴ به تهران رسیدیم. پس از هماهنگی انجامشده، قرار شد صبح روز چهارشنبه، پیگیریها بهصورت حضوری ادامه پیدا کند. بر این اساس، یک نفر به محل حادثه در زندان اوین مراجعه کرد و فرد دیگر برای پیگیری به ساختمان سازمان زندانها رفت تا مشخص شود علیرضا در چه وضعیتی قرار دارد. در محل زندان اوین، خانوادههای متعددی حضور داشتند و اعلام شد که عملیات آوار برداری هنوز بهطور کامل پایان نیافته است. به دلیل شرایط جغرافیایی منطقه و قرار گرفتن زندان در محدوده کوهستانی، دسترسی و جمعآوری اطلاعات با دشواری همراه بود. مسئولان حاضر اعلام کردند که فعلاً هیچ آماری ارائه نمیشود و هرگونه اطلاعرسانی رسمی صرفاً از سوی سازمان زندانها انجام خواهد شد. در همین محل، مشخصات هویتی، شماره تماس و کد ملی سربازان مفقودشده از خانوادهها گرفته شد تا در صورت دریافت هرگونه خبر، اطلاع دهند.
پدر شهید افزود: در محل زندان اوین، یکی از افسران حاضر گفت که اگر علیرضا در جریان انتقال زندانیان به سایر مراکز منتقل شده بود، حداکثر ظرف ۲۴ ساعت امکان تماس پیدا میکرد. با این حال، تأکید شد که هنوز آمار نهایی در دسترس نیست. پس از این پیگیریها، با برادرم جداگانه، به سراغ مرکز تشخیص هویت در بهشت زهرا (س) رفتم. در آن محل، فهرست شهدای روزهای گذشته بررسی شد. نام علیرضا در فهرستهای اولیه مشاهده نشد، اما در هر یکی از فهرستها تعدادی از پیکرها بهعنوان «شناسایی نشده» ثبت شده بودند. فضای مرکز تشخیص هویت مملو از خانوادههایی بود که در جستوجوی فرزندان، همسران یا بستگان خود بودند.
وی ادامه داد: مسئولان مرکز اعلام کردند که روال قانونی، انجام آزمایش DNA است و بدون طی این فرایند امکان شناسایی قطعی وجود ندارد. تشکیل پرونده انجام شد و نمونهگیری صورت گرفت. به من گفتند که با توجه به تعداد بالای شهدا و پیچیدگی فرآیند، اعلام نتیجه ممکن است چند روز تا یک هفته زمان ببرد، هرچند تلاش میشود پاسخ در کوتاهترین زمان ممکن ارائه شود. در نهایت، پس از پیگیریهای مکرر، یکی از مسئولان با بررسی فهرستهای تکمیلی اعلام کرد که نام «علیرضا وفایی، فرزند حسن» در میان اسامی ثبتشده وجود دارد. مشخصات هویتی شامل نام پدر و کد ملی در سامانه قرائت شد.
پدر شهید وفایی گفت: در فرآیند اعزام به خدمت سربازی، افراد مشمول انگشتنگاری میشوند لذا اعلام کردند که با توجه به سالم بودن دستها، انگشتنگاری تایید کرده که پیکر متعلق به فرزندم است. در آن مقطع، بنده واقعاً در شرایط روحی مناسبی نبودم و نمیدانستم چه باید بگویم. تنها بودم و اوضاع بهطور کامل بههمریخته بود. با این حال، اعلام شد که موضوع مشخص است، اما لازم است شناسایی مجدد انجام شود. گفته شد دو قطعه عکس به شما نشان داده میشود و باید تأییدیه بدهید. عکس را که دیدم تایید کردم پیکر متعلق به علیرضا است.
وی تصریح کرد: پس از آن، به معراج شهدا مراجعه کردیم. محیط بسیار شلوغ بود و افراد زیادی برای انجام امور مربوط به عزیزانشان حضور داشتند. با اطلاعرسانی انجامشده، دوستان علیرضا، دوستان خودم، اقوام و افراد زیادی در محل حاضر شدند. امور مربوط به علیرضا انجام شد و اعلام کردند که شناسایی باید مجدداً انجام شود که محل آن پشت معراج، در حسینیه، است. در آنجا خانوادهها برای وداع با شهیدان خود حضور دارند. اعلام شد: «خانواده شهید علیرضا وفایی» بنده به همراه دوستان و اقوام داخل رفتیم. یکی از مسئولان گفت: مادر و خواهرش نیایند چون ممکن است شرایط قابل کنترل نباشد. آنچه بنده دیدم، قابل توصیف و تحمل نبود.
آقای وفایی بیان کرد: در فهرست مربوطه، مقابل نام فرزندم، «وضعیت متلاشی» ثبت شده بود. به مسئول مربوطه گفتم پسرم حداقل ۱۸۰ سانت قد داشت، چرا این پیکر انقدر کوچک است؟
مادر شهید علیرضا وفایی با اشاره به پیشینه خانوادگی خود اظهار داشت: ما در یک خانواده مذهبی و آشنا با فرهنگ ایثار و شهادت رشد کردیم. دایی بنده و تعدادی از بستگان پدریمان از شهدا هستند و در مجموع حدود ۱۰ تا ۱۱ جوان شهید در خانواده داریم. از دوران کودکی، همراه مادرم در جمعهایی حضور داشتیم که برای رزمندگان جبهه تدارکات تهیه میکردند؛ از آمادهسازی غذا، کلوچه و مربا گرفته تا دوخت لباس و بافتنی برای رزمندگان و شهدا. از همان کودکی در چنین فضایی بزرگ شدیم.
وی افزود: زمانی که موضوع ازدواج من با آقای وفایی مطرح شد و مطلع شدم آنها خانواده شهید هستند، این موضوع با استقبال من همراه بود و همه خوشحال بودند که وصلت با خانوادهای صورت میگیرد که در راه انقلاب و اسلام شهید تقدیم کردهاند.
مادر شهید علیرضا وفایی با بیان ویژگیهای شخصیتی فرزندش گفت: علیرضا از کودکی بسیار فعال و باهوش بود. چه در زمینه تحصیلی و چه در امور قرآنی، علاقه و استعداد بالایی داشت. در فعالیتهای ورزشی نیز فعال بود و بهویژه به فوتبال علاقه زیادی داشت. در یکی از همین بازیها، دچار حادثه شد و چشم چپ او آسیب دید و بخیه خورد. آن زمان بسیار ناراحت شدم و هربار که به چشمش نگاه میکردم، دلم میلرزید؛ اما تقدیر الهی چنین بود که همان چشم، آخرین تصویری باشد که از فرزندم در ذهن دارم.
وی با اشاره به زمان وقوع شهادت فرزندش بیان کرد: همزمان با حمله به زندان اوین، ما در مشهد و در حال زیارت امام رضا (ع) بودیم. با شنیدن خبر حادثه، حس مادرانهای داشتم که گویی علیرضای من شهید شده است. در حرم مطهر، لحظهای چشم از گنبد امام رضا (ع) برنداشتم. در همان حال، کتابی از احادیث را که پیش از آن حتی سراغش نرفته بودم، باز کردم و احادیثی درباره صبر و آیه «انا لله و انا الیه راجعون» مقابلم آمد. با خواندن این آیه، یقین کردم که علیرضا به شهادت رسیده است و این سفر زیارتی، حکمتی الهی داشت تا لطف و رحمت امام رضا (ع) شامل حال ما شود و توان شنیدن خبر شهادت را داشته باشیم.
مادر شهید ادامه داد: پس از بازگشت از مشهد، پدر علیرضا برای شناسایی پیکر فرزندمان رفت و من در خانه تنها بودم. به من گفته شده بود تماس نگیرم تا اینکه خواهرم و عمه همسرم آمدند و خبر شهادت علیرضا را اعلام کردند. آخرین زیارت علیرضا نیز زیارت امام رضا (ع) بود. بیشتر سفرهایش زیارتی بود و بارها به کربلا مشرف شده بود. نامش نیز متبرک به نام امام رضا (ع) بود و همواره خود را خادم اهلبیت (ع) میدانست و در مکتب امام حسین (ع) تربیت شده بود. شهادت او، مزد سالها خدمت و نوکری در این مسیر بود.

وی به عهدنامهای مکتوب از شهید علیرضا وفایی پیش از آغاز رسمی قدم برداشتن در مسیر مداحی اشاره کرد و گفت: علیرضا سال ۱۴۰۱ عهدنامهای با اهلبیت (ع) نوشته بود. در آن تأکید کرده بود که همه کارهایش را ابتدا برای خدا و سپس برای اهلبیت (ع) انجام دهد و در هر شرایطی، مجالس اهلبیت (ع) را در اولویت قرار دهد. در این عهدنامه نوشته بود که حتی در بدترین شرایط، واکنش بد نشان ندهد، مبلغی برای انجام مداحی تعیین نکند، به بزرگان احترام بگذارد، هیچ مداحی را قضاوت نکند و پشت سر کسی صحبت نکند، به پول و شهرت دل نبندد و همواره به یاد داشته باشد از کجا شروع کرده و چه کسانی در این مسیر به او کمک کردهاند. در پایان نیز از اهلبیت (ع) تشکر کرده بود که به او اجازه نوکری دادهاند و همه امور را به صلاح و حکمت آنان سپرده بود.

مادر شهید وفایی درباره رابطه عاطفی خود با فرزندش گفت: علیرضا فرزند بزرگ من بود و علاقه عمیقی میان ما وجود داشت. در حفظ قرآن و مداحی، همراه هم تمرین میکردیم و او حتی به من نکتههای مداحی را آموزش میداد. صدایش هنوز در گوشم است. علیرضا در سن کم، چیزهای زیادی به من آموخت و با رفتنش، احساس میکنم بسیاری دوباره متولد شدند و من نیز با شهادتش، تولدی تازه پیدا کردم.
وی در پایان با اشاره به مناسبت روز مادر و همزمانی آن با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اظهار کرد: جای علیرضا در چنین روزهایی بسیار خالی است. آخرین هدیه روز مادری او برای من، یک ساعت بود که هنوز آن را استفاده نکردهام و تصمیم دارم در روز مادر به یادش آنرا دستم کنم. علیرضا فقط برای من هدیه نمیخرید؛ برای مادربزرگ، خالهها و دیگران نیز حتی با یک شاخه گل، روز مادر را تبریک میگفت. سال گذشته برای همه یک شاخه گل تهیه کرده بود. در سفر آخرش به مشهد نیز عکسی از ضریح امام رضا (ع) برایم فرستاد و نوشته بود: «مامان برات دعا کردم». امروز به او میگویم که بیش از هر زمان دیگری به دعایش نیاز دارم و از او میخواهم که در جوار امام رضا (ع)، هوای ما را داشته باشد.
منبع: خبر فوری
بدون دیدگاه