سیاستهای فرهنگی در فضای مجازی ایران، جامعهای را رقم زده که بیشتر نظارهگر است تا کنشگر؛ پدیدهای که جامعهشناسان آن را «الهیات سکوت» مینامند.
به گزارش نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم از قم، تاریخ ایران، علیرغم انبوهی از منازعات سیاسی و نظامی، سرشار از ادبیاتی است که جامعه را گاه به سکوت و انزوا فراخوانده است. برخی جامعهشناسان ایرانی از این گرایش بهعنوان «الهیات سکوت» یاد کردهاند؛ الهیاتی که نه از سر گریز از امر اجتماعی و سیاسی، بلکه واکنشی دفاعی در برابر هجمههای بیرونی و انسدادهای درونیِ دولتسازی ایرانی بوده است. زهدپیشگی انسان ایرانی، در بسیاری از ادوار، حاصل احساس انسداد تاریخی و شکستهای مکرری است که بر تاریخ او تحمیل شده؛ از حمله مغول گرفته تا پس از ناکامیهای مشروطه. هرگاه اراده انسان ایرانی ــ چه در عرصه واقعیت و چه در سطح ذهن و خیال ــ در امر اجتماعی سرکوب شده، او به درون خود خزیده و به «تماشا» نشسته است؛ تماشایی که نه از بیتفاوتی، بلکه از فرسایش امید اجتماعی برمیخیزد.
مشاهدهگری در این معنا، نوعی کنارهگیری آگاهانه است: دنبال کردن حساسیتهای اجتماعی و سیاسی در پس پرده تفرد، بدون میل به مداخله. جامعهای که چنین میاندیشد، جهان را میبیند اما در آن سخن نمیگوید. از همین رو، میتوان جامعه امروز ایران را، در وضعیتی که احساس انسداد و بنبست بر آن سایه انداخته، «جامعهای مشاهدهگر» نامید؛ جامعهای که حیات اجتماعی را پی میگیرد، اما بیآنکه در آن حضور فعالی داشته باشد.
آخرین پیمایش ملی درباره زیست مجازی ایرانیان نشان میدهد که حدود 23 درصد از جمعیت بالای پانزده سال کشور اصلاً از اینترنت استفاده نمیکنند و بالتبع میتوان گفت؛ سهمی در دانش عمومی و ذائقه جمعی ندارند. از میان کاربران اینترنت قریب به 80 درصد از وضعیت اینترنت اصلا یا چندان راضی نیستند. بررسیها نشان میدهد حدود 86 درصد از این کاربران، از فیلترشکن برای دور زدن سیاستهای انقباضی حاکمیت استفاده میکنند. با این وجود، حدود 70 درصد کاربران در فضای مجازی (صرفا یا غالبا) مشاهدهکنندهاند و فقط 4 درصد از کاربران تولیدکننده جدی و مستمر محتوا محسوب میشوند. این در حالیست که پیمایشهای صورت گرفته نشان میدهد بیش از 70 درصد کاربران اینترنت سواد دیجیتال بالایی دارند.
این آمارها پارادوکس عجیبی را آشکار میکند: جامعه ایران از یکسو در برابر محدودیتها منفعل نیست و میکوشد حضورش را حفظ کند، اما از سوی دیگر تمایلی به مشارکت و تولید ندارد. جامعهای که میداند، اما نمیگوید؛ میبیند، اما نمینویسد. دلایل این سکوت را باید هم در ریشههای فرهنگی و هم در تجربههای سیاسی جست. ما از نظر فرهنگی، هنوز در بستر سنتیای زندگی میکنیم که سخن گفتن را به «روشنفکران» و یا «عالمان دینی» واگذار میکند و خود را در جایگاه مستمع تعریف میبیند. از سوی دیگر از نظر سیاسی، ترس از قضاوت و دستهبندی و نگاه امنیتی، مانع مشارکت آزادانه است. در جامعهای که فضای مجازی رصد و ارزیابی میشود، اظهار نظر ممکن است هزینهزا تلقی شود.
اما شاید مهمتر از این دو، نحوه روایت رسمی از فضای مجازی است. در طول سالهای گذشته، این فضا همواره نه بهعنوان عرصه اجتماع، بلکه میدان جنگ نرم تصویر شده است. سخنگویان فرهنگی، مدام از تهدیدها گفتهاند و کمتر از فرصتها. نتیجه این میشود که تولید محتوا نه یک ارزش، بلکه امری مخاطرهآمیز و پرهزینه تلقی میشود. همانگونه که جامعهای جنگزده میل به گفتگو ندارد، جامعهای که فضای مجازیاش «میدان نبرد» تصویر شده، به تدریج خاموش میشود.
حتی نزاعهای رسانهای میان جریانهای همسو و ناهمسو با قدرت، این خاموشی را تشدید کرده است. هنگامی که هر دو سوی قدرت ــ چه رسمی و چه معارض ــ فضای مجازی را عرصه نبرد میدانند، میان آنها جایی برای گفتوگوی اجتماعی باقی نمیماند. در واقع هر صدا و سختی در عرصه اجتماعی توسط این نزاع مصادره میشود. در این وضعیت، مشارکت به حاشیه میرود و جای آن را مصرف خاموش محتوا میگیرد. خصوصا محتواهای روانشناختی و توسعه فردی و سرگرمی که پناهگاهی برای فرار از اضطراب زیستن در جامعهای بیگفتگوست.
شاید اگر سیاستهای فضای مجازی از روایت امنیتی فاصله بگیرد، اگر به جای حکمرانی صیانتی، به کنشگری خلاق و آزادانه میدان داده شود، امکان بلوغ ارادهها و ظهور صداهای تازه فراهم شود. جامعهای که سالها در سکوت زیسته، هنوز میتواند سخن بگوید؛ اگر به او گوش دهند. شاید روزی، این جامعه مشاهدهگر، بار دیگر فعال شود ــ همانگونه که بارها در تاریخ، از دل خاموشیاش صدایی برخاسته است.
یادداشت از: سید یاسر تقوی، روزنامه نگار و پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه