تازهترین اثر جولین بارنز، برنده بوکر، با مجموعهای از مقالات دقیق و ظریف، فرصتی طلایی برای بازنگری در باورها و ارزشهای شخصی فراهم کرده است.
به گزارش نمابان و به نقل از ایسنا، صبا صحبتی، منتقد و مترجم در مروری بر «نظرم عوض شد» تازهترین اثر جولین بارنز نویسنده برنده بوکر نوشته است: تازهترین اثر جولین بارنز، نویسنده برجسته انگلیسی و برنده جایزه بوکر، مجموعهای ظریف از پنج مقاله خُرد است که در ابتدا برای یک سلسله برنامه رادیویی سفارش داده شده و اکنون در قالب یک کتاب مستقل بازنشر یافته است. این اثر که با ترجمه میثم محمدامینی توسط نشر نو به فارسی منتشر شده، فرصتی است برای تأمل بارنز درباره فضیلت «عقبنشینی» و بازاندیشی در باورهای قدیمی در پرتو شواهد و تجربیات جدید زندگی.
بارنز، به عنوان نویسنده ۱۴ رمان از جمله «درک یک پایان»، «الیزابت فینچ»، «آرتور و جورج» و «فقط یک داستان»، عمیقاً به قدرت کلمات ایمان دارد: «من به کلمات، به توانایی آنها در بازنمایی اندیشه، تعریف حقیقت، و خلق زیبایی، عمیقاً باور دارم. به همان اندازه آگاهم که کلمات دائماً برای اهداف متضاد استفاده میشوند: برای مبهمکردن حقیقت، تحریف اندیشه، دروغ، افترا، و تحریک نفرت.» از این منظر، فردِ خردمند باید بتواند اشتباهات خود را ببیند و دیدگاهش را عوض کند. بااینحال، همانطور که بارنز خود میپرسد، این عبارت چقدر عجیب است: «من نظرم را تغییر دادم». این «من» که نظرِ خود را عوض میکند کجا است، گویی سواری است که اسب را با زانوهایش کنترل میکند؟

تغییر دیدگاه در ادبیات: یکی از ملموسترین تغییرات عقیده بارنز، مربوط به ای.ام. فورستر است. او پس از عمری که فورستر را به خاطر محافظهکاریاش تحقیر میکرد، سرانجام به او روی آورد و نویسندهای «خرابکار» و «به طرز لذتبخشی غیروطنپرست» و شوخطبع را کشف کرد. بارنز این تجربه را «لذتِ اثباتشدنِ اشتباه» توصیف میکند. همچنین، او اکنون معتقد است که ژرژ سیمنون (نویسنده پلیسی فرانسوی) باید برنده جایزه نوبل میشد. این بازخوانیها و تجدیدنظرها، نشاندهنده آمادگی بارنز برای به چالشکشیدن داوریهای ادبی پیشین خود است؛ اگرچه هنوز برای تغییر نظر درباره نویسندگانی چون سال بلو و دی.اچ. لارنس کاملاً آماده نیست.
بازیابی حافظه: بارنز دیدگاه خود را درباره حافظه نیز تغییر داده است. زمانی حافظه را شبیه به «دفتر اشیای گمشده» میپنداشت که در هر ساعتی آماده فراخوانی فوری است. امروزه، او به دلیل عجایب و اصلاحات ظریف حافظه و حذفهای خودخواهانه، به آن بیاعتماد است. او معتقد است «حافظه بدون پشتوانه و تأییدنشده»، چیزی بهتر از «یک عمل تخیل» نیست. بااینحال، خوانندگانی که با رمانهای پیشین او، مانند «صحبتکردن از آن» یا نتیجهگیری «درکِ یک پایان»، آشنا هستند، میدانند که بیاعتمادی بارنز به حافظه، یک موضوع جدید نیست، بلکه مضمونی است که مدتها است در آثار او حضور داشته است.
انعطافپذیری زبان: مهمترین تغییر عقیده بارنز، گذار او از یک «تجویزگر محافظهکار» به یک «توصیفگر لیبرال» درمورد زبان است. او که در دهه ۶۰ میلادی درحال کار روی فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد بود، در آنجا این کشف غیرمنتظره را تجربه کرد که زبان انگلیسی درحال تکامل دائمی است. اکنون او بر انعطافپذیری و سازگاری بیحدوحصر زبان تأکید میکند و از خردهگیرانی که بر تمایزهای بیمعنا اصرار میورزند، انتقاد میکند (مانند تمایز بین uninterested به معنای بیعلاقه و disinterested به معنای بیطرف).
نگاهی به سیاست: در بخش سیاست، بارنز تا حدی حالت تدافعی به خود میگیرد. او با لحنی نیمهشوخی اعتراف میکند که در طول زندگیاش به شش حزب مختلف رأی داده است، اما اصرار دارد که مواضع سیاسیاش ثابت ماندهاند؛ این بریتانیا است که تغییر کرده است: «کسی که باورهای سیاسیاش ثابت مانده، با دورشدن مرکز از او، خود را بیشتر به سمت چپ متمایل یافته است.» او موضع خود را در آرمانشهر کمتر غریبش، جمهوری خیرخواهانه بارنز (B.B.R.)، با عناصری چون جدایی کلیسا و دولت، خلع سلاح هستهای، و احیای دورههای هنر و علوم انسانی، تثبیت میکند. اگرچه حمایت بارنز از محافظهکاران در سال ۱۹۷۴ (که ظاهراً رأیی علیه اتحادیه کارگری معدنچیان بود) و سپس ابراز علاقه به کوربینیسم در سالهای اخیر، نشان میدهد که موضعگیری او شاید به اندازه ادعایش ثابت نبوده باشد.
این پنج مقاله (خاطرات، کلمات، سیاست، کتابها، سن و زمان)، هرچند که حاوی بینشهای ارزنده بارنز هستند، اما گاهی اوقات به نظر میرسد که نویسندگی در آنها مجبور شده است که در چارچوبی قرار گیرد که بیش از حد منظم و مرتب است؛ نظمی که شاید به خاطر ریشه رادیویی آنها باشد. بااینحال، کتاب «نظرم عوض شد» اثری ادیبانه، با دانش فراوان و درگیرکننده است که نهتنها ایدههایی جدید، بلکه حس خوبی از صداقت و کنجکاوی فکری یک نویسنده کهنهکار را منتقل میکند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
بدون دیدگاه