«خواب تلخ» با ترکیب هوشمندانه مرگ و طنز سیاه، تجربهای تازه در سینمای ایران خلق کرده که مخاطب را هم میخنداند و هم به فکر فرو میبرد.
فیلمنت: مرگ از آن دسته سوژههایی است که به اشکال مختلف و در ژانرهای گوناگون، قابلیت پرداخت دارد؛ از ملودرام تا کمدی، فانتزی و پلیسی-معمایی که هر کدام علاقمندان پروپاقرص خود را دارد. از طرف دیگر، شوخی با مرگ و جهان مردگان نیز قابلیت برقراری ارتباط با مخاطبان عام و خاص را داشته است و جای کار بسیار دارد.

در سینمای ایران نمونههایی در این باب یافت میشود که طیف گوناگونی از مخاطبان را به سمت خود میکشاند برای مثال میتوان به فیلم پربیننده «طبقه حساس» ساخته کمال تبریزی اشاره کرد که کمدی سیاه درخشانی به حساب میآید. یکی دیگر از کمدی سیاههایی که با مضمون مرگ ساخته شده، «خواب تلخ» ساخته محسن امیریوسفی است که در نیمه نخست دهه هشتاد ساخته شد و پس از نمایشی موفق در جشنواره فیلم فجر، محاقی چند ساله را تجربه کرد! فیلم بعدها و اوایل دهه نود در گروه سینمایی هنر و تجربه روی پرده رفت و مخاطبان خاصپسندتر سینمای ایران را به سمت خود کشاند.
«خواب تلخ» که نخستین تجربه بلند سینمایی امیریوسفی به حساب میآید، این روزها در فهرست سینما آنلاین پلتفرم فیلمنت قرار گرفته است که میتواند برای علاقمندان این سبک آثار، گزینه جذابی برای تماشا باشد.
ویژگی مهم فیلم «خواب تلخ»، نگاه بازیگوشانه فیلمساز به مقولهای پیچیده و چندوجهی به نام مرگ است که از همان سکانس نخست تکلیف خود را با تماشاگرش روشن میکند. سنگتراش قبرستان قدیمی شهر به فیلمبردار درباره اسمهای قدیم و جدید شهر خود اطلاعاتی داده و سپس با آدمهای دیگر حاضر در قبرستان آشنا میشویم. تکانهای تعمدی دوربین روی دست نیز شباهت آن با یک گزارش تلویزیونی را بیشتر میکند که در عین حال کدهایی از ساختگی بودن را به تماشاگران خود میدهد. به ویژه جایی که اسفندیار روبهروی تلویزیون سیاه و سفید قدیمی خود نشسته و به شکل زنده مشغول تماشای گزارش و خط و نشان کشیدن برای قبرکن و کارگر لباسسوز قبرستان است!
اسفندیار مردهشوی قدیمی قبرستان سده که اینک خمینیشهر است، قهرمان فیلم به حساب میآید که نقشی کلیدی در پیشبرد داستان و آشنایی با دیگر شخصیتها و روابط بین آنها دارد. مرد پا به سن گذاشته و تلخ مزاجی که رفتار خشک و خشنی با کارکنان قبرستان دارد و در عین حال رابطه پیچیده و غریبی هم با مقوله مرگ دارد. ترکیبی از شوخی و جدی که در آن مرگ پایش را از حیطه شغلی اسفندیار بیرون گذاشته و به اوقات فراغتش نیز کشیده میشود. امیریوسفی از تلویزیون اتاق محقر اسفندیار به عنوان رابط بین زندگی و مرگ سود جسته و به خوبی آن را به تاروپود قصه خود گره میزند. همچنین برای معرفی شخصیتها نیز از میاننویس سود جسته که در راستای لحن شوخ و بازیگوش آن دارد. دلبر مردهشوی زن قبرستان یکی از مهمترین آنها است که زمان بیکاری کنار مزار شوهرش نشسته و از جعبه گز کنار دست خود به مردم تعارف میکند.
صدای اسفندیار هم روی معرفی شخصیتها و طنز سیاهی در آن جاری است که خندهای هم از تماشاگران خود میگیرد. پسر جوانی که وظیفه سوزاندن لباس مردگان را به عهده دارد، دیگر شخصیت «خواب تلخ » است که بیش از بقیه در چالش با اسفندیار است و شیرین مزاج به نظر میرسد. آقا یدالله قبرکن هم مکمل اوست که رابطه حسنهای با اسفندیار نداشته و معتاد به تریاک است! آن چه که در نیمه میانی فیلم به عنوان نقطه عطف فیلمنامه مطرح شده و آن را فاز متفاوتی میکند، حس به مرگ نزدیک شدن اسفندیار است که تکانی به این شخصیت داده و فیلم را وارد پرده پایانی می کند. با این حال، فیلم تغییر لحن نداده و امیریوسفی یکدستی آن را کاملا حفظ می کند.
استفاده از نابازیگر آن هم در نقش زندگی واقعی خود، یکی از برگ برندههای فیلمساز در مواجهه با تماشاگر است که نقشی کلیدی در کهنه نشدن «خواب تلخ» پس از گذشت بیش از دو دهه از ساخته شدنش دارد. به ویژه عباس اسفندیاری در نقش اسفندیار که فوقالعاده ظاهر شده و دقیقا همان چیزی است که فیلم به آن نیاز دارد. یکدستی لحن و حفظ فرم بازیگوشانه آن، یکی دیگر از نقاط قوت کار امیریوسفی است که ریزهکاریهای زیادی هم در آن به چشم میخورد به ویژه در سکانسهای خانه اسفندیار و حضور همیشگی تلویزیون و تصاویر داخل آن که ذهن تماشاگر را به خود مشغول میکند.
محمد جلیلوند
<!–
–>
منبع: برترینها
بدون دیدگاه