حسین منزوی امروز از پاره پاره مغربِ درونش می‌گوید؛ غم‌انگیز و بی‌پناه در میان شهرهای سیاه‌پوش

در این شعر عمیق و پر از حسرت، حسین منزوی تصویری از دل خسته و شهری غمگین را به تصویر می‌کشد که هیچ خورشیدی و هیچ صبحی به آن نمی‌رسد.

حسین منزوی امروز از پاره پاره مغربِ درونش می‌گوید؛ غم‌انگیز و بی‌پناه در میان شهرهای سیاه‌پوش
سامان تهرانی
سامان تهرانی
نویسنده

خالی ام چون باغ بودا ، خالی از نیلوفرانش
خالی ام چون آسمان  شب زده بی اخترانش

خلق ،بی جان ،شهر گورستان و ما در غار پنهان
یاس و تنهایی و من ، مانند لوط و دخترانش

پاره پاره مغرب ام، با من نه خورشیدی، نه صبحی
نیمی از آفاقم اما ، نیمه ی بی خاورانش

سرزمین مرگم اینک ، برکه هایش دیده گانم
وین دل توفانی ام ، دریای خون  بی کرانش

پیش چشمم شهر را بر سر سیه چادر کشیده
روسری های عزا از داغ دیده مادرانش

عیب از آنان نیست من دل مرده ام کز هیچ سویی
در نمی گیرد مرا ، افسون شهر و دلبرانش

جنگ جویی خسته ام ، بعد از نبردی نابرابر
پیش رویش پشته ای از کشته ی هم سنگرانش

دعوی ام عشق است و معجز شعر و پاسخ طعن و تهمت
راست چون پیغمبری رو در روی  ناباورانش..!!

منبع: عصر ایران

📢 مهم‌ترین اخبار


شناسه خبر: 174225
۲۲ آذر ۱۴۰۴ | ساعت: ۷:۳۹ | بازدید: 0
اشتراک گذاری:

بدون دیدگاه

قیمت زنده طلا، سکه، دلار و ارز
قاب امروز | پشت صحنه سریال جزیره با سامیه لک و هم‌بازیان