مردی که به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، پس از دو ماه و نیم حبس در اتاقی بدون پنجره دستگیر شد و اکنون اعترافات تکاندهندهای درباره قتل خود دارد.
سایت جنایی: مرد قاتلی که پیش از آدمکشی به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، عاقبت دستگیر شد و اکنون تحقیقات از او در جریان است. این مرد که متهمی فراری بود، دو ماه و نیم خود را در اتاقی بیپنجره حبس کرد تا خودش را از چشم پلیس دور نگه دارد، اما در نهایت دستگیر و به بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران منتقل شد. در ادامه مصاحبه با این متهم را بخوانید.

تحت تعقیب پلیس یکی از شهرهای غربی بودم.
چون سرقت مسلحانه و قاچاق سلاح انجام داده بودم.
بله، به برای همین به پایتخت آمدم.
چون وسط یک درگیری دست به قتل زدم. از مرگ وحشت داشتم و جرأت نمیکردم از جایی که قایم شدهام، بیرون بیاییم.
آره، اما اصلاً تصور نمیکردم فرارم اینقدر کش پیدا کند.
فکر میکردم فرارم فقط چند روز طول بکشد و تمام شود.
هر روز که میگذشت، ترسم بیشتر میشد.
در یک اتاق کوچک، خانه یکی از اقوامم در اتاقی بدون هیچ پنجرهای بودم. شبها کابوس دستگیری و اعدام میدیدم.
فقط به سقف خیره میشدم.
هر بار صدای آژیر پلیس میشنیدم، بدنم میلرزید و با خودم میگفتم: «این بار نوبت من رسیده.»
نه، من از آن آدمهایی نیستم که بروم. اگر قرار باشد قصاصم هم کنند همینجا میمانم و ترجیح میدهم در وطنم بمیرم.
فقط یک بار بیرون رفتم.
عمویم هم مثل من بود و او هم جرأت نمیکرد بیرون برود.
یک شب احساس خفگی کردم. من و عمپیم تصمیم گرفتیم ماسک بزنیم، کلاه سرمان کنیم و برویم قدم بزنیم. شاید ۵ یا ۱۰ دقیقه هم نشد، اما همان لحظه کوتاه، حالم را عوض کرد.
او هم مثل من تحت تعقیب بود و از دستگیری وحشت داشت.
با همدستانم در شهرستان، یک طلافروش کیفی را به دام انداختیم و با تهدید اسلحه، همه طلاهاش را بردیم.
نه، چند بار دیگر هم سرقت مسلحانه کردیم؛ انگیزهمان فقط پول و طلا بود.
دیدم اوضاع خراب شده و پلیس دنبالمان است. از ترس فرار کردم به تهران.
فکر نمیکردم دستانم به خون آلوده شود.
ای کاش همانجا دستگیر میشدم و فقط زندانی میشدم.
دیگر این روزهای وحشتناک را نمیگذراندم.
نامزدم، لیلا، با دوستش در خیابان منتظر من بود. ناگهان مقتول که از کنارشان رد میشد، به آنها متلک گفت. درست همان لحظه، من و عمویم از خانه بیرون آمدیم و صحنه را دیدیم. نمیتوانی تصور کنی چه حالی به من دست داد.
خشم مثل آتش فوران کرد. رفتم سمت مقتول. دعوا شروع شد، اما پایانش خوب نبود؛ من و عمویم با چاقو ضربههایی به او زدیم و بعد فرار کردیم.
ای کاش من به جای او مرده بودم.
<!–
–>
منبع: برترینها
بدون دیدگاه