مادر، چشمهای زلال و بیانتها از مهر و فداکاری است که هیچگاه خستگی را به دل راه نمیدهد و آرامش را به جان مینشاند.
به گزارش نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم از بیرجند، مادر، چشمهای زلال و همیشهجاری است. سرچشمهای که هرچه از آن بنوشی، خستگی راه از تنت فرو میریزدو جانت دوباره رنگ آرامش میگیرد. مادر، گنجینهای است از مهر ناب، صندوقچهای سرشار از عشقهای بیشائبه، و تابلویی از فداکاریهایی که گاه چشم انسان از فهم بزرگیشان ناتوان میماند. اوست که بیوقفه میجوشد، میبارد، میبخشد و میسازد؛ بیآنکه چشمداشتی داشته باشد یا سهمی بجوید. عشق مادر، نه آغاز دارد و نه پایان؛ همچون رودخانهای است که در سکوت و شکوه، مسیر زندگی را سیراب میکند.
شاید به همین دلیل است که نام «مادر» چنین بلند و بینظیر بر تارک واژگان نشسته است؛ زیرا هیچ اسمی جز این نمیتواند وسعت این وجود آسمانی را در برگیرد. مادران آنقدر ناب، بیهمتا و الماسگونند که بر دستهایشان باید بوسه ادب زد و خاک پایشان را سرمه چشم کرد؛ آنقدر بلندمرتبهاند که زمین، با همه گسترهاش، باید به احترامشان بایستد.
ای کاش روزگار، حکاکیگر سنگدل صورت مادران نبود؛ کاش چینهای تلخ بر چهرهشان نمینشست و مویشان هرگز به سپیدی نمیگرایید. هر چین، نشانی است از شبی بیخوابی، از دردی پنهان، از نگرانی برای کودکی بیمار، یا از سالهایی که قامتش زیر بار زندگی خم شده است. هر تار موی سپید، داستانی دارد؛ داستانی از صبر، از سکوت، از تحمل، و از عشق بیچشمداشت مادری. آه که دل فرزند، با دیدن این نشانههای گذر عمر، چه خون میشود! روزگار چه هنرمند تلخی است؛ استادی که بر چهره مادر، تاریخِ رنجِ سالیان را به زیباترین و دردناکترین نقشها مینگارد.
مادر، مأمن همیشگی است؛ آن آغوش وسیع که هرگاه جهان با تو قهر میکند، تو را میپذیرد و رنجهایت را در خود حل میکند. هرگاه در چهار سوی زندگی درمانده میشوی، در آغوش مادر است که گویی در دریایی از آرامش فرو میروی و تمام تلخیها در برابر مهربانی بیپایانش رنگ میبازد. او همان پناهگاه امنی است که بیبهانه دوستت دارد و بیمزد، دلش را زیر پای تو میگذارد تا جاده زندگیات هموارتر شود.
چه نیکو گفتهاند: «کاش سنگ هم مادر نباشد»، چرا که تنها مادر است که درد میکشد، نگران میشود، در تب و تاب میسوزد و با هر آه فرزند، هزارباره جانش لرزان میشود. مادر است که میفهمد تب کودک یعنی چه، بیقراریاش چه معنایی دارد و اشک بیدلیلش چگونه استخوان مادر را میسوزاند. اما همین مادر، با دیدن لبخند فرزند، تمام سختیهایش را فراموش میکند؛ گویی لبخند کودک، مرهمی است بر تمام رنجهای او.
مادر، تنها مادری نمیکند؛ زندگی میبخشد. هر بار که فرزندش قدمی درست برمیدارد، مادر انگار جان تازهای میگیرد؛ هر بار که فرزندش سربلند میشود، مادر قامتش را راستتر میکشد. تمام افتخار مادر این است که میوه دلش صالح باشد، انسان باشد، و قدمهایش بر زمین سبک و پربرکت فرود آید.
کاش ما نیز مایه افتخار مادر باشیم؛ کاش رفتار و گفتارمان چنان باشد که نگاه او به ما، از جنس روشنایی و رضایت باشد. کاش کاری نکنیم که دل این آسمانیترین موجود روی زمین بلرزد یا چشمش خیس شود. کاش قدرشناس این فرشته زمینی باشیم، نه در یک روز یا یک مناسبت، بلکه در همه روزها، در همه لحظهها، در همه فصلهای زندگی.
ای چشمه زلال زندگی، ای جاریترین رود مهر، ای زیباترین تابلوی فداکاری… باش، بمان و جاریتر از همیشه جاری باش؛ که تا تو هستی، جهان معنا دارد، زندگی طعم دارد و دلها تکیهگاهی مطمئن. مادرم، نفس میکشم که تو هستی؛ دنیا به نور حضور توست که روشن میشود. بمان… که بودن تو، بودن ماست.
هاجر فرخنژاد، خبرنگار و فعال رسانه
انتهای پیام/ 258
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه