در حدیثی قدسی آمده است که آرامش و قرار دل از ریشه حسن ظن به خداوند نشأت میگیرد؛ اما سوءِ ظن چه آثاری میتواند داشته باشد؟
به گزارش نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم از قم، چنین فرمود در حدیث قدسی: أنا عند ظنّ عبدی بی: من نزد گمان بندهٔ خویشم. پس هر که این رمزِ روشن را به جان شنید، از زندانِ هراس برست و هر که این گوهرِ نهان را به کف گرفت، به دریای اُنس پیوست.
نیکگمانی به حضرتِ او، ریشهی توکل است و شاخِ برگِ طمأنینه؛ بنیادِ قرار نفس است و بشارتِ بهارِ دل. هر آسایشی که در پهنای جهان روان است، جویبارش از این چشمه میجوشد؛ و هر آرامشی که در ژرفای جان مأوا میگیرد، سایهسارش از این درخت میروید. چون گمان نیکو شد، جهان رخِ نیکو نمود؛ و چون گمان تیره گشت، جهان نیز در آیینهی دل تیره افتاد.
شرح راز:
چگونه دریای فضل در کوزهی گمان میگنجد؟ حال اگر پرسندهای را این خلجان در خاطر آید و این گره بر دل افتد که چگونه دریای بیکرانِ کرم، با بنده به قدر پیمانهی گمانش معامله کند؟ و این چه حکمت است که فضلِ واسع را در تنگنای پندارِ مخلوق، محصور دارد؟
پاسخ این پرسش، بر دو وجه توان گفت؛
– یکی در فوایدِ حسنِ ظن،
– دیگری در آفاتِ سوءِ ظن.
نخست: در فوایدِ نیکگمانی
نیکگمانی را مپندار حالتی سست و تکیهگاهی خیالی؛ که این عینِ بندگی است و نهایتِ هوشیاری. آن کس که به پروردگار خویش نیکدل شود، زمینِ وجود خویش به شخمِ امید نرم کند و دیدهی جان به آفتابِ عنایت بگشاید.
در چنین زمینی هر دانهای که از ابرِ فضل فرو افتد، خوشهای از اجابت برویاند. چنین دلی جامی است شسته از غبارِ بدبینی، و فراخ از تنگنای تردید؛ آمادهی رحیق کرامت، سزاوارِ ریزشِ رحمت. لاجرم بهرهاش فزونتر افتد و نصیبش پررنگتر گردد.
و گواهِ این سخن، سوگندِ پیامبرِ نور است که فرمود: «وَالَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ، ما أُعطِیَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ إلّا بِحُسنِ ظَنِّهِ بالله» سوگند به آنکه جز او خدایی نیست، هیچ مؤمنی خیرِ دنیا و آخرت نیافت مگر به نیکگمانیاش به خدا.
دریغا که چه بسیار درِ نعمت بر آستان جانها ایستاده است، و کلیدش جز گمانِ نیک نیست؛ اما صاحبخانه دست در جیبِ بدگمانی دارد و گمان میبرد که در بسته است.
دوم: در آفات بدگمانی
و اما بدگمانی؛ آنجا که آفتاب نیکگمانی غروب کند، خیمهٔ تاریکِ بدگمانی برپا شود.
این خصلتِ تاریک، ریشهی هر نکبت است و مادرِ هر محرومیت. امیرِ بیان فرمود: إِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى، یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ” (بخل و ترس و حرص، خویهایی جداجدا هستند که همه در بدگمانی به خدا گرد میآیند).
پس وای بر آن دلی که فرمانِ خویش به دستِ این دیوِ سیهچشم سپارد! نپاید که بوستانِ اُنس به ویرانه بدل شود، و بلبلِ طبع به جغدِ وحشت مبدّل گردد. آنگاه در این خرابآباد، مارِ بخل لانه کند، گرگِ حرص جولان دهد، و کینه چون خارِ مغیلان راهِ نفس را بخراشد.
امّا دریغا که آنکه در مغاکِ بدگمانی فرو افتاده است، چنان در زندانِ وهمِ خویش گرفتار آمده که روزنِ نجات را نیز دریچهی هلاک میبیند. . دستی اگر به رأفت سوی او دراز شود، به گمانِ تیغ برهنه مینگردش، و ندایی اگر از سرِ مهرش بخواند، در گوشِ بددلش آوازِ وسوسه مینماید؛ چنانکه امیرِ خرد فرمود: «وَ قَدْ یَسْتَفِیدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ»؛
چه بسا ناصحِ مشفق که از بدگمان جز تهمت درو نکند. نه به نجات اعتماد دارد و نه به نجاتبخش؛ خود را در تاریکی خو داده و از روشنایی میهراسد، و در ظلمتِ ساختهی خویش چنان خو کرده که اگر آفتاب از دیوار برآید، چشم بر آن فرو بندد.
سرانجام، در این جهانِ فراخ، غریب میماند؛
غریب از خدا، که خود از آستانش روی گردانده؛
غریب از خلق، که خود درِ دل بر ایشان بسته؛
و از همه دردناکتر، غریب از خویشتن، که حقیقتِ جان را در گورستانِ سوءِ ظن دفن کرده است.
آینه چون نقشِ تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
یادداشت از: آیت الله احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه