در دومین نشست «نبض پیشرفت»، تأکید شد که تجربهنگاری بهعنوان پایه و زیربنای اصلی پیشرفت علوم انسانی نقش بیبدیلی ایفا میکند و کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ» در این مسیر چراغ راه است.
به گزارش خبرنگار مهر؛ دومین نشست از سلسله نشستهای دبیرخانه جایزه ملی روایت پیشرفت با عنوان «نبض پیشرفت» و با موضوع معرفی کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ» با حضور حجتاسلام عباس حیدریپور، قائم مقام پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)، علیرضا مؤمن آرانی، مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)، حمید بابایی، مؤلف کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ»، امیر خداوردی، نویسنده و منتقد، حجتالاسلام همتی، دبیر علمی جایزه ملی روایت پیشرفت و با اجرای سمیه جمالی چهارشنبه ۱۹ آذرماه در سالن صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.
تجربه، امری مغفول و کمتوجه در ایران
حجتاسلام عباس حیدریپور، قائم مقام پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)، به توضیحاتی درباره ماهیت فعالیتهای این پژوهشکده پرداخت وبیان کرد: پژوهشکده باقرالعلوم وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است و اساساً قرار بوده پشتیبانی نیازهای پژوهشی سازمان تبلیغات را بر عهده داشته باشد. این مجموعه سابقه بسیار طولانی دارد و تقریباً از مجموعههایی است که در فضای شهر قم، بعد از انقلاب، جزو اولین مراکزی بوده که با نظم و نسق نوین، پژوهش و پژوهشهای حوزوی را با انضباط جدیدی پیش برده است.
قائم مقام پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، افزود: در سال ۹۷ بخش زیادی از آثار پژوهشکده در حیطه پژوهشهای حوزوی قرار میگیرد، اما از سال ۹۸، در دوره مدیریت جدید آقای قمی، تمرکز بر پژوهشهایی گذاشته شد که جنبه فرهنگی اجتماعی فعال دارند و حتی متناسب با نظام حساسیتها هستند. شاکله این تحول در قالب مجموعهای از کارگروهها شکل گرفت.
او، به تأسیس کارگروه تجربهنگای این پژوهشکده اشاره کرد و گفت: یکی از این کارگروهها که در سال ۹۸ تأسیس شد و از اولین کارگروهها به شمار میآمد، کارگروه تجربهنگار بود. در عین حال، کارگروه خاصی هم با عنوان کارگروه بازآفرینی ادبی_هنری داشتیم. تجربهنگاری هم میتواند حیثیت دانشی داشته باشد و هم حیثیت ادبی. ما این کار را ذیل بخش ادبی پیش بردیم؛ اما به هر حال اندیشه تجربهنگاری یک اندیشه منسجم است و از نظر ما فرقی ندارد آثار در کدام کارگروه تولید شده باشند؛ چراکه پرداخت به سوژه و روایت سوژه، اصل مشترک این اندیشه است.
حجتالاسلام حیدریپور، ادامه داد: علاوه بر اینها کارگروههای دیگری همچون کارگروه مکتب امام داریم که هر کدام آثاری تولید کردهاند. همچنین کارگروه مطالعات تبلیغ برقرار است که دقیقاً ناظر به نیازهای سازمان تبلیغات است، و کارگروه اجتماعی ایران معاصر نیز فعالیت دارد.
قائم مقام پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، نشان دادن داراییهای انسانی را یکی از وظایف تجربهنگار دانست و اظهار کرد: در دل هر تجربه موفقی، بارها و بارها شکست وجود دارد؛ اما وقتی یک مجموعه انسانی یا یک فرد پیشرو، تجربهای موفق خلق میکند، درواقع مجموعهای بزرگ از داراییهای انسانی به نمایش گذاشته شده است. کار تجربهنگار یا راوی میتواند نشان دادن همین داراییها باشد و چون تجربه موفق است، با حس پیشرفت نیز همراهی دارد.
او در ادامه گفت: قصه تجربه از همینجا آغاز میشود. گاهی به این نکته توجه نداریم که تجربه با چه چیزی ارتباط دارد. انسان عمل و کنش دارد و تجربه زمانی معنا پیدا میکند که ما بخواهیم به عملی توجه کنیم که تکرارپذیری آن را ببینیم. یعنی در مفهوم «تجربه»، تکرارپذیری یک عمل یا ترکیبی از کارها اهمیت دارد؛ مثلاً ساخت یک مدرسه. این فرآیند مجموعهای از داراییهاست حجم زیادی از باورمندی، انگیزه و مهارت. مهارتهایی مثل توانایی قانعکردن اطرافیان که درگیر آن مسئله هستند؛ این یک دارایی فوقالعاده است که اغلب دیده نمیشود.

حجتاسلام حیدریپور، با اشاره به ناتوانی ذهن در حفظ واقعیت تصریح کرد: ذهن ما، چون توصیف تاریخی دارد، معمولاً از روی واقعیت پرش میکند؛ یعنی نمیتواند بافت واقعیت را نگه دارد و معمولاً به دنبال نقاط عطف میگردد. مثل این است که چند نقطه را پیدا میکند و سریع آنها را به هم وصل میکند تا صورتبندی ارائه بدهد. اما در تجربهنگاری برعکس است؛ ما میخواهیم فاصله بین این نقاط را پر کنیم. این فاصلهها در تجربهنگاری چه میشود؟ میشود روایتِ بافت فرهنگی اجتماعی و کنشها و واکنشهایی که در موقعیت اتفاق افتاده است.
قائم مقام پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، ادامه داد: نتیجه این فرآیند ثبت یک تجربه موفق است. این تجربه موفق دو دارایی مهم به ما میدهد. نخست، دارایی انگیزشی: وقتی شما موقعیتی را با کوششهای یک مجموعه انسانی روایت میکنید، خواننده احساس همذاتپنداری میکند. حس میکند «من هم میتوانم؛ کار پیچیدهای بود، اما واقعاً شدنی است؛ انسانی مثل من این کار را انجام داده.» این موضوع بسیار انگیزهبخش است. وقتی روایت با قالب ادبی ارائه شود، شدت همذاتپنداری و باورپذیری هم بیشتر میشود.
او، درباره دومین دارایی ثبت تجربه موفق گفت: دومین دارایی، مهارتی و دانشی است یعنی آن حجم از مهارتها، باورها، و کنشها و واکنشهایی که در یک محیط واقعی شکل گرفته است. اگر بخواهیم این جنبه را برجسته کنیم، ناچاریم جنبه دانشی تجربهنگاری را نیز به میدان بیاوریم. ما در تجربهنگاری دانشی همین آثاری را که اینجا داریم، تلاش میکنیم ابتدا روایتی از محیط و مکان ارائه کنیم تا مخاطب یک حس ملموس نسبت به آن موقعیت پیدا کند، سپس وارد اصطلاحات و مباحث ادبی و دانشی میشویم.
حجتاسلام حیدریپور، ادامه داد: جمعبندی ما این است که در بافت موقعیت کنونی ایران، «تجربه» جدی گرفته نمیشود؛ نه از حیث دانشی روی میز دانشگاهها قرار میگیرد، نه روی میز حوزه علمیه. حتی توجهات هنری نیز چندان عمیق نیست، مگر اینکه یک درخشش ویژه دیده شود؛ مثلاً حس شود خط دراماتیک خاصی وجود دارد، مانند یک مستند یا یک روایت ادبی. اما واقعیت این است که ما تجربه را جدی نمیگیریم و این یک خطای بسیار فاحش است که البته دلایلی نیز دارد.
رکود در میدان عمل روایت پیشرفت
علیرضا مؤمن آرانی، مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)، به تشریح فعالیتهای کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده باقرالعلوم (ع) پرداخت و گفت: در کارگروه تجربهنگاری فرهنگی از سه حیث به تجربهنگاری ورود پیدا کردهایم. یک حیث آن این است که علاقهمندیم درباره موضوعات فرهنگی و کارهای فرهنگی که تجربه انباشته در آنها وجود دارد، تجربهنگاری انجام دهیم. حیث دیگر این است که از زاویه فرهنگی به کارهای غیرفرهنگی بپردازیم؛ یعنی مثلاً تجربهنگاری در حوزه اقتصاد داشته باشیم و بررسی کنیم که چه بسترها، زمینهها و پشتوانههای فرهنگی منجر به شکلگیری این تجربه شده است.
مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، ادامه داد: اما مهمترین ایدهای که ما داریم این است که معتقدیم تجربه در یک نظام فرهنگی و یک نظام دانایی شکل میگیرد، قواعد خود را دارد و نمیتوانیم تجربه را خارج از قواعد فرهنگی بفهمیم. این ایدهآل ماست که تجربه را در دل یک نظام فرهنگی، طبق همان شکلها و الگوهایی که نظام دانایی ارائه میدهد، صورتبندی کنیم. چون تقریباً به این نتیجه رسیدهایم که تفاوتهای جدی میان فرهنگها وجود دارد و جامعه ما به واسطه زمینههای تاریخی و پشتوانههای فرهنگی اعتقادی چند هزارساله، نوع خاصی از فرهنگ و نظام دانایی را شکل داده و در همین نظام نیز امور و تجربیات خود را تدبیر میکند.
او، با اشاره به روند تولید آثار در این کارگروه بیان کرد: خوشبختانه پژوهشکده و کارگروه در شکلهای مختلف کارهای خوبی انجام دادهاند. فکر میکنم حدود ۴۰ اثر آن به مرحله چاپ رسیده و حدود ۱۳ یا ۱۴ اثر نیز در فرایند انتشارات است و ۱۳ یا ۱۴ کار دیگر هم در فرایند تدوین قرار دارد. جنس این آثار متناسب با نوع مخاطب متفاوت است؛ هم محتوا متفاوت است و هم قالب. آثار داستانی روایی داریم و مباحث کاملاً علمی و تولیدکننده دانش نیز داریم.
مؤمن آرانی، درباره کمکار و کمتوجهی به مقوله روایت پیشرفت در کشورمان گفت: در کشور اصطلاح «الگوی اسلامیِ روایت پیشرفت» را داریم که فکر میکنم از سال ۹۰ مطرح شده و برای آن مجموعهای از ساختارها و دستگاهها شکل گرفته است و مدام درباره روایت پیشرفت حرف زده میشود؛ آن هم با لحنهای مختلف. اما وقتی در نهایت نگاه میکنیم، میبینیم نتیجهای در عمل وجود ندارد.
مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، افزود: چرا این «هیچ» ایجاد شده؟ چون به سراغ یکسری کتابهای ترجمهای رفتهاند، یکسری مفاهیم را کنار هم چیدهاند، مجموعهای از مقالات درست کردهاند، مدارج علمی و جایگاههای دانشگاهیشان را بالا بردهاند و یک پروژه چندصفحهای هم بهعنوان سند و گزارش تهیه کردهاند. اما درک واقعی از روایت پیشرفت اسلامی این نیست.
او، به فهم جامعه از الگوی اسلامی روایت پیشرفت پرداخت و تشریح کرد: در فهم غیرمصنوع اسلامی روایت پیشرفت، و در بستر فرهنگی اجتماعی، معنای واقعی پیشرفت چیزی است که در جامعه، توسط مردم آن جامعه، در مواجهه با مسائل و موقعیتهایشان شکل میگیرد و یک فضای فرهنگی اجتماعی خاص ایجاد میکند. اگر این فضا در تجربیات مختلف بروز پیدا کند، میتوان گفت جامعه یک فهم از الگوی اسلامی روایت پیشرفت دارد و در آن مسیر حرکت میکند.

مؤمن آرانی، ادامه داد: فهم درست این است که تاریخ، جامعه و پیشرفت را مردم میسازند، نه یک قشر خاص. در حالی که در برداشت موجود، انگار تنها یک عده نخبگان و یک گروه خاص مسئول پیشرفتاند. اما در فهم جدیِ روند تاریخی تمدنها، آنچه فضای متفاوتی ساخته، زمانی بوده که جامعه و کل آن به یک سمت حرکت کرده و فضای فرهنگی اجتماعی تازهای را ایجاد کرده است.
مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، به معنایی از روایت پیشرفت اشاره و تصریح کرد: در این نگاه، پیشرفت دیگر به معنای بالا رفتن امکانات و افزایش توانمندی فردی نیست؛ بلکه پیشرفت معنای فرهنگی و اجتماعی دارد. یعنی در حوزه تمدنی خودم، فرهنگ خود را رشد دادهام، آن را بسط دادهام، تواناییهای درونیام را ارتقا دادهام. در این مسیر است که پیشرفت معنا پیدا میکند، نه در معناهای مدرن و رایج امروزی. اگر از این زاویه به پیشرفت نگاه کنیم و آن را در این فضا بفهمیم، تقریباً تمام کتابهای ما «کتابهای پیشرفت» هستند؛ اما هیچکدام «پیشرفت» نیستند!
روایتنویسی امروز به کتابسازی تبدیل شده است
حمید بابایی، مؤلف کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ»، به ارائه توضیحاتی درباره علل و انگیزه تألیف این کتاب پرداخت و عنوان کرد: پیشنهاد این کتاب را سید احمد بطایی به من داد؛ نویسندهای است که دوست مشترک من و پژوهشکده باقرالعلوم (ع) است. به من زنگ زد و گفت این پژوهشکده میخواهد کاری انجام دهد، تو مینویسی؟ اول از او پرسیدم: چقدر میدهند؟ چون درگیر بنایی بودم و پول لازم داشتم. گفت: «خدا بزرگه.» و این کار تجربهنگاری هم هست میتونی انجام بدی.
مؤلف کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ»، برخی آثار تولید شده در حوزه روایت پیشرفت را ضعیف خواند و بیان کرد: من به تمام بچههای حوزه روایت پیشرفت نقد داشتم. از هر کدامشان یک کتاب خواندم و دیدم کتابهای ضعیفی نوشتهاند. بطایی که به من زنگ زد و گفت این را بنویس، پیش خودم گفتم اگر من چنین کتابی بنویسم همه آنهایی که نقدشان کردهام، به من حمله میکنند که مرا نقد کنند! با این حال پذیرفتم که این کار را انجام دهم.
او ادامه داد: احمد بطایی مرا وصل کرد به دکتر همازاده. به او گفتم یک ایدهای در ذهن دارم؛ چیزی شبیه رمان مستند، در سبک کارهای الکسیویچ. یک کتاب هم به او دادم و گفتم این اثر الکسیویچ است، آن را بخوان تا متوجه شوی از چه سبکی میخواهم استفاده کنم. دکتر همّازاده تقریباً ۵۰ صفحه از کتاب را خوانده بود و گفت: اگر میتوانی اینطور بنویسی، شروع کن.
بابایی، به تردید خود درباره سوژه اثر اشاره کرد و گفت: در ابتدا باور کردن چنین کاری و چنین قصهای برایم سخت بود. مگر میشود یک عده طلبه و روحانی بروند روستا بسازند!؟ یک رفیق دارم بین بچههای کرد کرمانشاه. او فردی است که بیشترین عناد را نسبت به روحانیت دارد. به او زنگ زدم و گفتم برو آن روستا را ببین و پرسوجو کن. او هم باورش نشد و گفت: ممکن نیست! اینها دروغ میگویند، چنین کاری نکردهاند.
مؤلف کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ»، افزود: من یک مستند ۲۰ دقیقهای درباره این روستا دیده بودم. به او گفتم: چرا، من فکر میکنم راست میگویند. او باز هم باور نکرد. این دوست من با پدرش رفتند و از این روستا بازدید کردند. من تا شب منتظر بودم که این رفیقم به من خبر بدهد. زنگ زد و آن را تأیید کرد. همانجا تصمیم جدیتری گرفتم که داستانشان را بنویسم. از آنجا شروع کردیم و با بعضی از آن طلبهها گفتوگو گرفتیم.
او، به علت انتخاب عنوان «رودخانه ماهی و نهنگ» پرداخت و تصریح کرد: کار را نوشتم و تحویل دادم. اما هیچ اسمی به ذهنم نمیرسید. زنگ زدم به احمد بطایی و گفتم هیچ اسمی به ذهنم نمیرسد؛ فایل را به تو میدهم، هر اسمی تو بگذاری خوب است، خودت یک چیزی انتخاب کن. چند روز گذشت و با من تماس گرفتند و گفتند کتاب تو با اسم «رودخانه ماهی و نهنگ» منتشر شده است. این اسم را سید احمد بطایی انتخاب کرد.

بابایی، در ادامه گفت: «رودخانه ماهی و نهنگ» جایی است که اینها کمپ میزنند. پیرزنی آنجا هست که نماد خرد قدیمی و روشنبینی است. به آنها میگوید: «در قدیم اینجا رودخانه بود، ماهی میگرفتیم اندازه نهنگ؛ اینجا رودخانه ماهی و نهنگی بوده برای خودش».
مؤلف کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ»، با اشاره به مزیت قالب رمان داستان در استفاده از آثار گفت: بخشی از فرهنگ ما فرهنگ نگفتن است. فرهنگی که در آن «مرده عزیز میشود». برای همین وقتی قالب، قالب رمان روایت باشد، دستت باز است که آن قسمتهای پنهان شخصیت را هم تعریف کنی. در روایتهای شفاهی ما یک مشکل در ادبیات داستانی وجود دارد و آن اینکه دنبال این هستیم که چرخ را از اول اختراع کنیم. اشکالی ندارد یک تجربهای باشد و ما هم از آن تجربه استفاده کنیم و فرهنگ خودمان را در آن دخیل کنیم.
او، ضمن بیان خاطرهای به کوچکانگاری و سادهانگاری روایت نویسی اشاره و عنوان کرد: فصل آخر کتاب یک گفتوگو با یک طلبه نویسنده است. این فرد اصلاً نمیخواست با من گفتوگو کند. من سالها روزنامهنگار بودهام و آنقدر گفتوگو کردهام که قلق آدمها دستم آمده. شروع کردم با او صحبت کردن؛ اذیتش کردم، سر به سرش گذاشتم تا با من رفیق شد. بعد فهمیدم مسئلهاش این بوده که خودش نویسنده بوده و در ساخت آن روستا هم کار کرده، اما چرا روایت این ساختوساز را به او ندادهاند و به من دادهاند. بعد دیدم او اصلاً تا حالا کتاب چاپشده ندارد.
بابایی، ادامه داد: نکته این است که به او گفتم روایتنویسی اینطور نیست. گفتم کتابهای الان را نگاه نکن؛ میروند مصاحبه میکنند و هرچه طرف گفت مینویسند. گفتم اینها کتاب نیست، کتابسازی است. من هم بهعنوان یک نویسنده نمیخواستم کتاب شعاری بنویسم. میتوانستم رمان را طولانیتر کنم چون کلمهای با پژوهشکده قرارداد بسته بودم؛ اما وقتی رمان به جذابیت خود رسید، رهایش کردم. نمیخواستم کتاب را خراب کنم.
روایت باید به واقعیت همخوان باشد؛ نه برساخته ذهن نویسنده
امیر خداوردی، نویسنده و منتقد، با اشاره به تفاوتهای رمان و مستند بیان کرد: در رمان، نویسنده به خودش اجازه میدهد که قصه را بیافریند؛ ماجرایی را بگوید که شخصیتها و آدمهایی که در آن زندگی میکنند و محیط آن، همگی برساخته خود نویسنده باشند. البته نویسنده از بیرون میگیرد، اما کلیت داستان و اجزای این ساختمانی که میآفریند، برساخته اوست. او میتواند بگوید من اینها را آفریدهام و پیش از این، مابهازای خارجی نداشتهاند. اما روایت قرار نیست چنین باشد.
او ادامه داد: روایت قرار است آنچه در بیرون واقعاً اتفاق افتاده را برای ما حکایت کند. قرار نیست بین بیرون و این حکایت، واسطهای بهنام ذهن نویسنده قرار بگیرد؛ ذهنی که بیرون را گرفته، مال خود کرده، دانهبهدانه آجرهای این ساختمان را خودش چیده و شکلی ساخته که دیگر شبیه بیرون نیست، هرچند از بیرون اخذ شده. ما وارد این ساختمان میشویم، وارد اتاقهایش، شخصیتهایش را میبینیم و همه چیزش بدیع است، اما میدانیم این آدمها و این فضاها بوی یک واقعیتی را میدهند.
این منتقد ادبی، به یک نمونه خارجی از روایت اشاره کرد و گفت: کتاب «جنایت و مکافات» فضایی را برای ما ایجاد میکند که خود نویسنده آن را خلق کرده است. با این حال، ما هم شخصیتها و هم فضایی را که روایت میکند، میتوانیم مابهازای بیرونیاش را پیدا کنیم.
خداوردی، درباره مزیت رمان و بهرهگیری از قوه خیال گفت: ما پذیرفتهایم هم نویسنده و هم مخاطب، قبول دارند که در رمان دست نویسنده باز باشد و قوه خیال او کار کند. منطقیون قوه خیال را اینگونه معنا کردهاند ما یکسری صورتهایی را از عالم خارج در ذهن خود داریم؛ این صورتها میتوانند تصویری، رنگی، صوتی یا هر حس برداشتشده باشند و در خزانه خیال ما انباشته میشوند. قوه خیال میتواند اینها را با یکدیگر ترکیب یا تجزیه کند و چیز جدیدی بیافریند؛ این آفرینش به همین معناست. در اینجا هم نویسنده و هم من مخاطب پذیرفتهایم که دست نویسنده باز باشد تا بتواند تجزیه و تحلیل کند و ترکیب تازهای بیافریند.
او، روایت را مواجه با واقعیت بیرونی دانست و تصریح کرد: در روایت، ما میخواهیم این واسطه را کم کنیم؛ یعنی میخواهیم به سمتی برویم که آن واقعیت بیرونی را برای ما حکایت کنید، اما جوری حکایت نکنید که احساس کنم با یک داستان خیالی و برساخته خودتان مواجه هستم. کاری که حمید بابایی انجام میدهد، کار دشواری است؛ زیرا میخواهد از امکانات رمان استفاده کند. قرار است دستش را ببندد و بگوید: من نمیخواهم شخصیت خلق کنم؛ نهایت کاری که میتوانم بکنم این است که شخصیتی واقعی را که بیرون وجود دارد، پرورش بدهم.
این منتقد ادبی، افزود: نه با خیال خودم، بلکه تا جای ممکن به این شخصیت واقعی نزدیک شوم؛ آنقدر که بتوانم ابعادی از او را دربیاورم که وقتی حکایتش میکنم، مخاطب احساس کند خودش از نزدیک او را دیده است. این کار بسیار دشوار است؛ خصوصاً وقتی بخواهید دیگری را روایت کنید، نه خودتان را. یک وقت من میخواهم خودم را روایت کنم؛ خودم در دسترس خودم هستم و میتوانم به شخصیت و موقعیت خودم بپردازم. اما وقتی کسی میخواهد دیگری را روایت کند، باید در موقعیت او هم حاضر باشد.
خداوردی، به مغفول ماندن نقش مردم در طول تاریخ پرداخت و تشریح کرد: سالها پیش تحقیقی داشتم درباره حکم تقلید؛ تقلید از مراجع. یکی از علمای متقدم ما حکم به عدم جواز تقلید میدهد؛ یعنی میگوید تقلید از فقها جایز نیست. میگوید باید احکام را از علمای مختلف بررسی کنید و آنچه را که مورد توافق بیشینه است عمل کنید. آن زمان با خودم گفتم مردم چه میکردند؟ احکام را چگونه اجرا میکردند؟ وقتی این عالم گفته به اجماع رجوع کنید، مردم به چه رجوع میکردند؟
او، ادامه داد: کتابهای تاریخی را که بررسی میکنیم، میبینیم اینگونه چیزها در آنها نیست. اینکه مردم چگونه زندگی میکردند، در تاریخ نیست. من آنزمان خیلی بررسی کردم که مردم چگونه زندگی میکردهاند و چگونه احکام را اجرا میکردهاند. آنجا احساس کردم چقدر مهم است که مردم روایت شوند. مردم در تاریخ معمولاً گم میشوند، درحالیکه چهبسا مردم تجربههای فوقالعادهای داشتهاند.

این منتقد ادبی، روایتهای تصنعی و خودساخته را نقد و بیان کرد: بعد از انقلاب، بسیاری از آقایان که به منصبی رسیدهاند، فردی را صدا زدهاند و گفتهاند: «آقا بیا اینجا، من زندگیام را برائت تعریف میکنم، تو بنویس.» و این کار را شروع کردهاند. من برخی از این کتابها را خواندهام؛ واقعاً تصنعیاند. آدم میفهمد طرف فقط آنچه را دوست داشته گفته و لزوماً ربطی به واقعیت ندارد و نویسنده نیز همان را نوشته است.
خداوردی، در ادامه گفت: از خاطراتی که آقای هاشمی رفسنجانی نوشته، خوشم میآید. خاصیتی که در این خاطرات هست این است که نمیبینیم نویسنده چیزی را گرفته باشد و بخواهد به مخاطب تحمیل کند. فقط میگوید این اتفاقات افتاده است.
روایت باید اینگونه باشد؛ یعنی راوی حتی وقتی خودش را روایت میکند، باید در جایگاهی قرار بگیرد که خودش را توجیه نکند، از خودش دفاع نکند. نباید دفاعیه بنویسد؛ باید آنچه رخ داده را بیاورد.
او، درباره بیان واقعیت در کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ» گفت: حمید بابایی آن زمان که سفارش کتاب را تحویل گرفته بود، من به او زنگ زدم و گفتم: «این چیزی را که داری مینویسی، داری بابتش پول میگیری و نباید با قلمت به خودت خیانت کنی.» من گوشت و پوست و خونم با طلبگی است؛ من طلبهام. اما تو داری روایتی مینویسی به نفع صنف من طلبه؛ و این را نمیپذیرم، چون جهت و طرف گرفتی. باید روایت راست و درست باشد. ممکن است نچسبد، اما مخاطب خوشش میآید؛ باید مطابق با واقع باشد.
تجربهنگاری و زندگی نخبگان؛ محور روایت پیشرفت جامعه
حجتالاسلام همتی، دبیر علمی جایزه ملی روایت پیشرفت، با اشاره به وضعیت منفعل روایت پیشرفت در سالهای گذشته بیان کرد: روایت پیشرفت در جبهۀ فرهنگی انقلاب، تقریباً از سالهای ۸۸ در وضعیتی نسبتاً انفعالی شکل گرفت. در آن مقطع، یک روایت غالب یا ضدروایت دربارۀ کارآمدی جمهوری اسلامی در ادارۀ جامعه مطرح بود و بسیار برجسته شده بود؛ بهگونهای که دستگاههای اداری جدی نیز پشت آن پنهان شده بودند. در چنین فضایی، در جبهۀ انقلاب این احساس شکل گرفت که انقلاب اسلامی دستاوردها و موفقیتهایی داشته است؛ ازاینرو روایتهایی پدید آمد که عمدتاً ناظر به عرصههای عینی تمدن در حال شکلگیری انقلاب اسلامی بود.
او، ادامه داد: موضوعات فناوری و دستاوردهای ما در این روایات بسیار پررنگ بودند. این روند، در ابتدا مفید و ضروری بود، اما پس از مدتی، این درک در جبهۀ انقلاب شکل گرفت که روایت ما از پیشرفت انقلاب اسلامی شاخصهای پیشرفت و توسعه را نیز بازنمایی میکند؛ بهگونهای که همان دستاوردهایی را که در منطقۀ توسعه و تمدن غربی ارزشمند تلقی میشود، ما نیز بازتولید کرده و آنها را نمادهای پیشرفت معرفی کردهایم.
دبیر علمی جایزه ملی روایت پیشرفت، به کمتوجهی به زندگینامههای نخبگان را در روایت پیشرفت اشاره و تصریح کرد: کمکم عرصههای دیگری در روایتِ پیشرفت گشوده شد. یکی از آن عرصهها، زندگینامهنگاری نخبگان جامعه بود؛ زیرا جامعهای پیشرفته، بیتردید نخبگانی دارد که باید روایت شوند. ما به اندازۀ لازم به زندگینامهنگاری نخبگان خود توجه نکرده بودیم، و حال آنکه این امر یکی از رگههای مهم پیشرفت کشور است. ابتدا تمرکز بر نخبگان علمی و فناورانه بود، اما بهمرور سراغ نخبگان ادبی، هنری، علوم انسانی و حوزوی نیز رفتیم، و این خود بخشی جدی از روایت پیشرفت شد.
او، افزود: نتیجۀ دیگری که از روایت پیشرفت حاصل شد این بود که دریافتیم جامعۀ ما از حیث مناسبات اجتماعی نیز جامعهای پیشرفته است. این مناسبات اجتماعی نقش تعیینکنندهای در داشتن یک زندگی خوب دارند، اما گاه خود ما نسبت به آنها آگاهی کافی نداریم. از این جهت، روایت این مناسبات اجتماعیِ پیشرفته که ما در آنها زندگی میکنیم و تنفس میکنیم، اما گاهی متوجهشان نیستیم به یکی از عرصههای مهم روایت پیشرفت تبدیل شد.

حجتالاسلام همتی، تجربهنگاری را عنصری برای روایت، پیشرفتهای جامعه دانست و بیان کرد: در اینجا تجربهنگاری بهطور جدی وارد میدان میشود؛ زیرا تجربهنگاریها معمولاً در بستر مناسبات اجتماعی شکل میگیرند. در واقع، در پسِ پردۀ تجربهنگاریها، مناسبات اجتماعی پیشرفتهای روایت میشود که بخشی از برجستگیهای بومی ما به شمار میروند. نمونههای این مناسبات و کنشهای خاص را در کرونا، زلزله، بلایای طبیعی و حتی در دوران جنگ مشاهده کردهایم.
دبیر علمی جایزه ملی روایت پیشرفت، در ادامه گفت: از این جهت، تجربهنگاریها را کاملاً ذیل روایت پیشرفت میدانیم، زیرا روایتکنندۀ پیشرفتگی جامعۀ ما و پیشرفتگی مناسبات اجتماعی بومی ما هستند. یکی از گامهای جدی یک جامعه در عرصۀ روایت پیشرفت، پیشرفت در تولید علوم انسانی و اجتماعی مبتنی بر تجربیات زیسته است. همۀ گونههای تجربهنگاری، تاریخ شفاهی و خاطرهنگاریهایی که به نوعی مردم و جامعۀ ما را روایت میکنند، در حقیقت مقدمات آن پیشرفت در عرصۀ علوم انسانی و اجتماعیاند.
منبع: خبرگزاری مهر
بدون دیدگاه