فیلم جدید یواکیم تری‌یر چگونه جهان سرد و بی‌احساس را به تصویر می‌کشد؟

تازه‌ترین اثر یواکیم تری‌یر با پرداخت جاه‌طلبانه به روابط انسانی، جهان سرد و بی‌روحی را نمایش می‌دهد که در آن عواطف انسانی جایگاه خود را از دست داده‌اند؛ اما آیا همه شخصیت‌ها به درستی پرداخت شده‌اند؟

فیلم جدید یواکیم تری‌یر چگونه جهان سرد و بی‌احساس را به تصویر می‌کشد؟
سامان تهرانی
سامان تهرانی
نویسنده

اختصاصی نمابان و به نقل از سلام سینما – مهران صفرخانی: تازه‌ترین فیلم یواکیم تری‌یر، جاه‌طلبانه می‌کوشد جهان گسترده‌ای از روابط و وضعیت‌های انسانی را در مدت زمانی محدود بگنجاند؛ اما همین گستردگی باعث شده است فیلم در پرداخت همه شخصیت‌ها و خطوط روایی یکدست عمل نکند. تری‌یر چنان بر بیرونی‌سازی درونیات تقریباً همه کاراکترها اصرار دارد که گاه روایت دچار سطحی‌نگری و رها شدن مسیرهایی می‌شود که نیازمند پرداخت بیشتری بوده‌اند.

از میان این شخصیت‌ها، تنها پدر خانواده با بازی استلان اسکاشگورد است که از ابتدا تا انتها انگیزه‌هایی روشن و قابل لمس دارد و در تمام طول اثر مخاطب را با کمترین وقفه و قطعی همراه خود نگه می‌دارد. پرداخت دیگر شخصیت‌ها – از دو دختر مرد گرفته تا بازیگر هالیوودی با نقش‌آفرینی ال فنینگ –  شخصیت‌پردازی‌شان در طول فیلم دچار نقصان‌هایی است. فیلم هرچند لحظاتی ناب و تاثیرگذار خلق می‌کند و در مقاطعی به لایه‌های عاطفی و ذهنی شخصیت‌ها نزدیک می‌شود، اما شبکه ارتباطی میان آن‌ها قطع و وصل‌هایی مکرر دارد؛ روابط میان شخصیت‌ها و نسبت آن‌ها با مخاطبان در «ارزش عاطفی» شبیه شبکه‌های تشکیل‌دهنده یک مدار الکتریکی‌اند که به قطعی‌های پی در پی گرفتار است. لحظه‌ای روشن و تأثیرگذار، لحظه‌ای دیگر خاموشی و قطع ارتباط.


بیشتر بخوانید:

یواکیم تری‌یر با Sentimental Value در قامت برگمان معاصر

یواکیم تری‌یر از Sentimental Value و همکاری با استلان اسکارشگورد پرده برداشت



اما فیلمساز نروژی دست روی دست نمی‌گذارد و برای تعدیل این نقصان‌های فیلمش، در کارگردانی تکنیک‌هایی فرمی به کار می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین‌شان استفاده از نریشن است؛ نریشنی که هویت گوینده‌اش روشن نیست و اطلاعاتی پراکنده و کمکی به مخاطب می‌دهد. با این‌حال، حتی این راوی دانای‌کلِ بیرونی نیز از پس رفع ابهامات مخل فیلم برنمی‌آید. نمونه مشخص آن مونولوگی است که پدر برای دخترش نوشته؛ مونولوگی که هرکسی آن را ادا می‌کند و هر شخص دیگری که آن مونولوگ را می‌شنود به‌شدت از نظر احساسی متأثر می‌شود. مخاطب نیز این تأثر را درک می‌کند، اما چون هرگز منشأ دقیق آن و داستان پشتش روشن نیست، نوعی سرگشتگی و ابهام آزاردهنده‌ در مخاطب باقی می‌گذارد؛ ابهامی نه از جنس زیبایی‌شناختی، بلکه مخل در مسیر هرچه منسجم و تمام و کمال ساخته و پرداخته شدن ساختار روایی فیلم.

اقدام دیگر تری‌یر برای سر و سامان دادن به مناسبات این جهان متکثر، بهره‌گیری از آشکارسازی‌های تدریجی و بازی‌های هوشمندانه میزانسنی است. فیلمساز که در فیلم قبلی‌اش «بدترین آدم دنیا» نشان داده بود تا چه اندازه استاد شیطنت‌های میزانسنی است، در «ارزش عاطفی» نیز با تغییر اندازه قاب، با بسته شدن ناگهانی مسیر نگاه یا باز شدن بی‌هشدار فضای دید، لایه‌ای از زندگی واقعی شخصیت‌ها را به زندگی هنری‌شان متصل می‌کند. بدین ترتیب در جهان فیلم، هنر و زندگی درهم تنیده‌ تصویر می‌شوند؛ هیچ مرزی میانشان وجود ندارد. هر تجربه عاطفی در زندگی روزمره، اثری در کار هنری شخصیت‌ها دارد و هر تصمیم هنری نیز زیست شخصی آن‌ها را دستخوش تحولات ریز و درشت می‌کند و اصلا نقطه جدایی میانشان وجود ندارد. لوکیشن فیلم پدر قرار است خانه‌ای باشد که تمام گذشته او و خانواده‌اش در آنجا اتفاق افتاده است. بازیگران هم همه باید آشنا باشند، حتی دیگر عوامل هم همینطور؛ فیلمبردار با وجود از کار افتادگی و بازنشستگی باید همان دوست و همکار قدیمی کارگردان کارکشته باشد.

تری‌یر در پرداخت به مناسبات فیلمش، فقط در چند موقعیت محدود خلاف این عمل می‌کند. یکی وقتی که ریچل کمپ جایگزین دختر کارگردان در فیلم می‌شود و دیگری در پایان فیلم و زمانی که فیلم پدر به جای خانه واقعی در دکوری ساختگی از خانه و به شکلی استودیویی ساخته می‌شود. اما میان گسست اول و دوم تفاوتی بنیادین است که مضمون فیلم نیز در پایان حول همین تفاوت شکل می‌گیرد. در اولی با انسانی طرف هستیم که جای انسانی دیگر را می‌گیرد و دومی فضایی فیزیکی است که قرار است به جای فضایی دیگر بنشیند و آن را تداعی کند. تری‌یر از قرار معلوم خواسته بگوید مکان‌ها را در زندگی شخصیت‌ها می‌توان جایگزین کرد اما آدم‌ها و عواطفشان را نه. مگر نه اینکه همین آدم‌ها هستند که به مکان‌ها هویت می‌بخشند و شناسنامه هر مکان را حضور و غیابشان تعریف می‌کند؟

با وجود این راهکارهای خلاقانه، در میانه‌های فیلم، شخصیت‌پردازی همچنان لغزش‌هایی قابل توجه دارد. مثلا درباره دختر بزرگ خانواده با بازی رناته رینس‌وه، بیش از حد در ابهام می‌مانیم. می‌دانیم افسرده است، رابطه‌سازی سالم برایش دشوار است و سابقه خودکشی نافرجام دارد، اما ارتباط میان این وضعیت اکنون و گذشته‌اش هرگز روشن نمی‌شود. این در شرایطی است که خود فیلمساز در طول اثر بارها شخصیت‌ها را به گذشته پرتاب می‌کند و از این طریق در مخاطب توقعی برای فهم ریشه مسائل تقویت می‌کند. 

همین نقص در پرداخت، در سوی دیگر نیز دیده می‌شود؛ جایی که روشن نمی‌شود چرا بازیگر هالیوودی ناگهان از ادامه نقش کناره‌گیری می‌کند. تصمیمی در این حد مهم، بدون زمینه‌سازی کافی، بیشتر به حذف ناگهانی یک خط روایی در میانه کار شبیه است تا جزئی از فرایند تحول شخصیت. همین‌ها قطع و وصل‌ها و نقصان‌های مخل سبب می‌شوند مضمون جایگزین‌ناپذیری انسان در پایان فیلم ضعیف شود و تحمیلی به نظر برسد. 

با همه این‌ها، «ارزش عاطفی» همچنان تلاشی است ارزشمند و سرشار از لحظات انسانی، نگاهی عمیق به پیوندهای عاطفی، و تلاش برای نشان دادن این حقیقت ساده اما بنیادین که جهان بدون انسان‌ها و عواطفشان معنایی ندارد.
 

منبع: سلام سینما

📢 مهم‌ترین اخبار


شناسه خبر: 161397
۲۰ آذر ۱۴۰۴ | ساعت: ۱۹:۳۱ | بازدید: 0
اشتراک گذاری:

بدون دیدگاه

هانده ارچل با این سر و وضع لاکچری دیگه حرفی برا گفتن نذاشته/ چه کفشی ….! چه کلاهی ….! چه تیی …. !