با مجموعه اشعار زیبای خواجه عبدالله انصاری، شاعر و عارف مشهور تاریخ ادبیات فارسی، همراه بخش ادبی ستاره باشید.
طبق زندگینامه خواجه عبدالله انصاری، نام اصلی این عارف بزرگ ابو اسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمد بوده و وی در سال ۳۹۶ هجری قمری در هرات متولد شده است. این شخصیت بزرگ ادبی که به پیر هرات و پیر انصار و انصاری هروی نیز معروف است، علاوه بر سرودن شعر، رسالات و کتب مشهوری تالیف نمود که عمده شهرت او نیز به سبب همین تالیفات است. خیام و باباطاهر عریان از جمله شاعران معاصر خواجه عبدالله بودند.
خواجه عبدالله انصاری در سال ۴۸۱ هجری قمری در هرات درگذشت.
از پیر هرات اشعار بسیاری به جا مانده که بیشتر آن ها شامل مضامین عرفانی و خداشناسانه است و اشعار مناجات با خدای او بسیار شهرت پیدا کرده است. در ادامه گلچین مناجات خواجه عبدالله انصاری را میخوانید و بهترین اشعار او را از نظر میگذرانید.
پیش از مطالعه در نمابان و به نقل از ستاره بخوانید: معنی الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم

پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه اب
همچو مجنون گرد عالم مست حیران آمده
❀•••✿•••❀
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده
دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده
❀•••✿•••❀
صد هزاران عاشق سر گشته بینم بر امید
در بیابان غمت الله گویان آمده
❀•••✿•••❀
از ز دردت خستگان را بوی درمان آمده
یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده
❀•••✿•••❀
بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل که بلای تو کشم
❀•••✿•••❀
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و قضای تو کشم
❀•••✿•••❀
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم
❀•••✿•••❀
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی بخویشتن درنگرم
❀•••✿•••❀
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه در عالم بترم
❀•••✿•••❀
رحلت عاشقان زهر سویی
هست از قصد دل مگر سویش
❀•••✿•••❀
کشته گشتند عاشقان و هنوز
نشنیده است هیچکس بویش
❀•••✿•••❀
در عشق تو چون خطی بنام دل ماست
گویی که همه جهان بکام دل ماست
❀•••✿•••❀
زنجیر معنبر تو دام دل ماست
عنبر ز نسیم او غلام دل ماست
❀•••✿•••❀
عشقت به هزار باغ خرم ندهم
یکدم غم او بهر دو عالم ندهم
❀•••✿•••❀
مهر تو بمهر خاتم ندهم
وصلت بدم مسیح مریم ندهم
❀•••✿•••❀
همت بلند کردند این هر دو
هر چند نیستند سزاوارت
❀•••✿•••❀
چشمم همی بخواهد دیدارت
گوشم همی بخواهد گفتارت
❀•••✿•••❀
گر تو بر من به تن و جان و دلی حکم کنی
هر سه را رقصکنان پیش هوای تو کشم
❀•••✿•••❀
بیک دم دو صد جان آزاد را
کند بنده یک دانه از دام تو
❀•••✿•••❀
ار دستت ز آتش بود
ما را گل مفرش بود
❀•••✿•••❀
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
❀•••✿•••❀
روزی که مرا وصل تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
❀•••✿•••❀
من که باشم که به تن رخت وفای تو کنم
دیده حمال کنم بار جفای تو کشم
❀•••✿•••❀
گر با دگری قرار گیرد دل من
از جان خودش مباد برخورداری
❀•••✿•••❀
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشستهٔ بیداری
❀•••✿•••❀
گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یارب چه جگر هاست که خون خواهی کرد
❀•••✿•••❀
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
❀•••✿•••❀
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی
❀•••✿•••❀
تو لاله سُرخ لولو مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی
❀•••✿•••❀
شد دلم ذرّه وار در هوست
دلم این ذرّ در هوای تو باد
❀•••✿•••❀
گر همه رای تو فنای من است
کار من بر مُراد رای تو باد
❀•••✿•••❀
نام تو شنید بنده دل داد بتو
چون دید رُخ تو دل داد بتو
❀•••✿•••❀
در نسیه آن جهان کجا دل بندد
آن کس که بنقد این جهانیش تویی
بیشتر بخوانید: گلچینی از بهترین اشعار مناجات با خدا

الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.
✨───────────────✨
الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
✨───────────────✨
الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی، نه کس بتو ماند و نه به کسی مانی، پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده بچیزی است که تو آنی.
✨───────────────✨
الهی! کجا بازیابم آن روز که تو مرا بودی و من نبودم؟ تا باز به آن روز رسم میان آتش و دودم. اگر به دو گیتی آن روز یابم بر سودم و اگر بودِ خود را یابم به نبودِ خود خشنودم.
✨───────────────✨
الهی! از آن چه نخواستی چه آید؟ و آن را که نخواندی کی آید؟ نا کشته را از آب چیست؟ و ناخوانده را جواب چیست؟ تلخ را چه سود اگرش آب خوش در جوار است؟ و خار را چه حاصل از آن که بوی گل در کنار است؟
✨───────────────✨
الهی! بر من آراستی خریدم و از هر دو جهان دوستی حضرت تو گُزیدم.

یا رب! دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریهٔ سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود به خود راهم ده
الهی یکتای بیهمتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزز به تاج کبریایی، به تو رسد مُلک خدایی.

الهی! هر که تو را شناخت و علم مهر تو افراخت، هر چه غیر از تو بود بینداخت.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند؟
گر درد دهد به ما و گر راحت دوست
از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست
🕊️💫🕯️💫🕊️
دل درد تو را به جان مداوا نکنند
در عشق تو جان زغم محابا نکنند
ما را وغمت به کس نگوییم اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکنند
🕊️💫🕯️💫🕊️
سر سروران بستۀ دام تو
دل دلبران دفتر نام تو
بسا عقل آسوده دل را که کرد
سراسیمه یک قطره از جام تو
🕊️💫🕯️💫🕊️
بنمای رهی که ره نماینده تویی
بگشای دری که درگشاینده تویی
زنگار غمان گرفت دور دل من
بزدای که زنگ دل زداینده تویی
🕊️💫🕯️💫🕊️
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن

یا رب تو مرا انابتی روزی کن
شایسته خویش طاعتی روزی کن
زان پیش که فارغ شوم از کار جان
اندر دو جهان فراغتی روزی کن
✨📜✨📜✨
دلی به دست آر تا کسی باشی
اگر بر هوای پری، مگسی باشی
واگر بر روی آب روی خسی باشی
دلی به دست آر تا کسی باشی
✨📜✨📜✨
روضۀ روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمۀ دیدۀ جهان بینم
تا بود، گرد خاک پای تو باد
در ستاره ببینید: زیباترین اشعار عارفانه فارسی از مولانا، حافظ و سعدی
من گریه به خنده در همی پیوندم
پنهان گریم، به آشکارا خندم
ای دوست! گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
بادا کَرَم تو بر همه پاینده
احسان تو سوی بندگان آینده
بر بندۀ خود گناه را سخت مگیر
ای داور بخشندۀ بخشاینده
در پایان، متن مناجاتی که در منابع مختلف به خواجه عبدالله انصاری منتسب است و با عبارت «شعرخواجه عبدالله انصاری چه بخوانی چه برانی» جستوجو میشود را برایتان قرار دادهایم.
بار الها…
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم…
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من انم که برنجم
نه تو آنی که برانی
نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم
نه توآنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا برسر راهی
کس به غیرازتونخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی…
منبع: ستاره
بدون دیدگاه