احمد کشوری، خلبان فداکار هوانیروز و شکارچی بالگردهای کبرا، از محرومیتهای شمال کشور تا قهرمانیهای ماندگار؛ نگاهی تازه به زندگی و تصاویر کمتر دیدهشده این اسطوره ایرانی.
نمابان و به نقل از هفت صبح| برگی از تاریخ امروزمان را به شهید احمد کشوری اختصاص دادیم؛ خلبان فداکار و زبده بالگرد شکارچی کبرا.
کشوری متولد تیر ۱۳۳۲ در کیاکلای مازندران بود. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در کیاکلا و سرپل تالار از روستاهای محروم شمال و سه سال آخر را در دبیرستان قناد بابل گذراند. احمد تحصیلات متوسطه را در بابل تمام میکند. احمد با توجه به هزینههای سنگین ورود به دانشگاه و محرومیت مالی، از رفتن به دانشگاه منصرف و سال ۱۳۵۱ وارد ارتش و هوانیروز میشود.

قبل از انقلاب و در همان سالها آمریکا به دلیل قراردادی که برای آموزش خلبانان ایرانی داشت، احمد زیر نظر یکی از افسران جنگ ویتنام دوره خلبانی دید. علی غفوری پژوهشگر نبردهای هوایی دفاع مقدس در اینباره میگوید: «برخی از این اساتید بدشان نمیآمد که شجاعت ایرانیها را نیز محک بزنند. گویا در یکی از همین دورههای آموزشی استاد خلبان آمریکایی در حالیکه کشوری مشغول هدایت بالگرد بوده او را از پشت گرفته و گفته در این حالت چگونه از خودت دفاع میکنی و کشوری در همان حال که استیک بالگرد در دستش بوده، یقه استاد خود را گرفته و گفته از همینجا پرتت میکنم پایین!»

نقل است بعد از پیروزی انقلاب، وقتی حوادث کردستان شروع شد، وقتی بارها در شب نیروهای خودی در محاصره قرار میگرفتند و حتی شجاعترین خلبانان نیز حاضر نبودند در منطقه کوهستانی با راههای باریک کردستان دست به عملیات بزنند، کشوری همواره داوطلب بود. در یکی از همین شبها در حالیکه گزارشها همگی حاکی از مسلح شدن دشمن به تیربار و حتی توپ ضد هوایی بود، سرتیپ فلاحی بهدنبال یک داوطلب میگردد تا یک واحد در محاصره شده را نجات دهد.
از بین جمعیت جوان خلبانان کرمانشاه، جوانی با صورت نتراشیده بیرون میآید و ماموریت را میپذیرد. او کسی نبود جز ستوانیار احمد کشوری. سوم خرداد ۱۳۵۹ پس از آنکه در یک عملیات ضربتى، چادر مهمات و دو تانک دشمن را در منطقه سقز منهدم کرد، بالگرد کشوری مورد اصابت قرار گرفت و بازویش زخمى شد و چند ترکش به گردن و سینهاش اصابت کرد. از آنجا بلافاصله براى مداوا به کرمانشاه و تهران منتقل شد.
پس از چند عمل جراحى بهبودى نسبى یافت اما ترکش داخل سینه وى خارج نشده بود که جنگ تحمیلى عراق علیه ایران آغاز شد.زمانی که صدام به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینهاش بود اما همین که موضوع تجاوز صدام را شنید فردای آن روز عازم سفر شد. به او گفته بودند بمان و پس از اتمام جراحی برو اما جواب داده بود وقتی که اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم.
کشوری در حالیکه تنها 27 سال سن داشت، 15 آذر ماه 1359 به شهادت رسید. به دلیل مقاومت سازمان یافته کوماندوهای عراقی و تانکهای پناه گرفته، نیروهای خودی زمینگیر شده بودند. اینجا بود که کشوری با دستههای 3 یا 4 فروندی برای روحیه دادن به نیروها، بالگرد خود را به پرواز درآورد و چشم در چشم دشمن با توپ قدرتمند کبرا نیروهای دشمن را دسته دسته از سر راه برداشت.

بهدنبال او بقیه بالگردها هم پیش آمدند اما دشمن با درخواست کمک از نیروی هوایی خود و رسیدن میگها، ورق را برگرداند و بالگردها ترجیح دادند موقتا بازگردند اما کشوری بازنگشت. زیر پای او صدها سرباز خودی در حال آمادهسازی خود برای مقابله با تانکهای عراقی بودند و تانکها یکییکی از سنگرها بیرون میآمدند. کشوری معطل نکرد و تانک اول را با تاو منهدم کرد که فریاد خلبانان بلند شد که به او هشدار میدادند «احمد میگها دوباره دارند میرسند.» میگهای عراق چند دقیقه بعد در آسمان بودند که مجددا فریاد خلبانان صمدزاده و میرایی بلند شد «برگرد …» یکی از میگهای عراقی موشک حرارتی خود را روی او قفل کرد.

فاصله دو هواگرد آنقدر کم بود که کشوری نتوانست مانور دهد و موشک، به دم بالگرد و بدنه بهشدت صدمه زد. کشوری سعی در مهار بالگرد خود داشت اما بیفایده بود و درنهایت به شهادت رسید.گفته میشود کشوری آنقدر آن سالها در میان رزمندگان نیروی زمینی محبوب بود که تا مدتی شهادت او اعلام نشد و حتی در خبرها گفتند که یک خلبان هوانیروز شهید شده است.
منبع: هفت صبح
بدون دیدگاه