حسین رفیعی، بازیگر و مجری محبوب تلویزیون، از کودکی پرانرژی در محله نظام آباد تا تحصیل در هنرستان و دانشگاه، داستان زندگی و شهرتش را با ما به اشتراک میگذارد.
حسین رفیعی متولد ۱۵ دی ۱۳۴۸ در اراک، بازیگر و مجری تلویزیون است.
فارغ التحصیل هنرستان هنرهای زیبای تهران و دانش آموخته مقطع لیسانس رشته نقاشی از دانشگاه آزاد اسلامی می باشد و حالا خودش را کارگر مردم می نامد.
حسین رفیعی در محله نظام آباد تهران بدنیا آمده است و سه خواهر و یک برادر دارد پدرش نظامی و تعمیرکار اقلام عتیقه و مادرش خانه دار بود.
می گوید ۱۰ سال با برادرم تفاوت سنی دارم و تا مدتها تک پسر محسوب می شدم.

من در کودکی خیلی بیش فعال بودم، تجربه پریدن از پنجره طبقه دوم در میان برف را دارم و اینکار را تنها برای این انجام دادم که پرواز را دوست داشتم و میخواستم ببینم چه میشود.
در نهایت هم با بیل از میان انبوهی برف مرا خارج کردند! حتی در آن زمان دو سه باری در خانه مان آتش روشن کردم.
یکبار زیر پرده اتش روشن کردم و میخواستم ببینم چه می شود که پرده شعله ور شد! همیشه مادرم می گفت: این بزرگ می شود ؟
از سن ۸ – ۷ سالگی در مغازه پدرم که ترمیم عتیقه انجام می داد، کار می کردم و در ده سالگی در این زمینه استاد شده بودم و برای خودم شاگرد داشتم.
این جریان تا سال ۷۰ که وارد دانشگاه شدم،ادامه داشت و بعد از آن هم همان مغازه پدر را آتلیه نقاشی کردم.

امیر غفارمنش از دوستانم بود و گفت برای تست بازیگری پیش آقای داریوش کاردان و مهرداد خسروی برویم، بعد از تست از من خوششان آمد و گفتند از فردا برای تمرین بیا!
اولین کاری که در تلویزیون انجام دادم، مجموعه سی و نه در سال ۱۳۷۲ بود.
سال ۷۳ مجموعه «نوید بابا» با بیژن بنفشه خواه را کار کردیم و سال ۷۴ هم در سریال «سفر به چذابه» حضور داشتم و همان سالها فعالیت هایی در سینما هم داشتم.

سال ۱۳۷۷ بعد از اجرای برنامه نیمرخ شخصیت فَه فَه، حسابی گل کرد و هنوز هم بچه های دیروز مرا با نام فَهفَه می شناسند.
جالب است خیلیها هنوز که مرا می بینند اسمم را شاید یادشان نیاید و می گویند شما همان فَه فَه هستید.
زندگی من دو بخش دارد یک بخش به حرفه کاری من مربوط می شود و بخش دیگر خانواده من هستند که باید نقش پدری و همسر بودن را برایشان ایفا کنم.
من دو فرزند بنام های نارگل و باربد دارم، پسر روانشناسی و دخترم گرافیک خوانده و به موسیقی هم علاقمند است.

من سالها ورزش کردم، به صورت حرفه ای و آماتور: سوارکاری، شنا، اسکی، ورزش های رزمی مانند بوکس ، بدنسازی و در حال حاضر اسکی و کوه نوردی را دنبال میکنم.


در کلاس هایم بد اخلاق هستم و می توانم بگویم معلم بداخلاقی محسوب می شوم.
من بعد از کلاس با همه می خندم اما معتقدم کسی که به کلاس نقاشی می آید، باید همه حواسش را به کار بدهد و اگر اینطور نباشد نتیجه خوبی هم از کلاس نمی گیرد.
باید به کاری که انجام می دهیم احترام بگذاریم؛ من می گویم باید محترم باشیم نه اینکه بداخلاقی کنیم.

منبع: هفت صبح
بدون دیدگاه