در هفتههای اخیر، موجی نوین از مناظرههای فکری فضای سیاسی کشور را تکان داده و پرده از واقعیت توان علمی و فکری افراد برداشته است؛ مناظرهها نشان دادند چه کسانی واقعا روشنفکرند و چه کسانی پشت ادعاهای رسانهای پنهان شدهاند.
نمابان و به نقل از خبرگزاری تسنیم ـ مهدی عامری؛ در هفتههای اخیر، موج تازهای از مناظرههای فکری و سیاسی فضای عمومی کشور را تحت تأثیر قرار داده است. انتشار گسترده این ویدئوها، یک حقیقت بنیادین را دوباره به صدر توجه آورده است: مناظره صحنهای بیرحمانه است که در آن، ادعاها باطل میشود و حقیقتِ توان علمی و فکری افراد عریان میشود.
هر کس در فضای مونولوگ و رسانه یکطرفه میتواند ادعای روشنفکری کند؛ اما مناظره پردهها را کنار میزند و نشان میدهد چه کسی واقعاً صاحب فکر است و چه کسی با پوشش رسانهای، چهرهای ساختگی ساخته است.
در مناظره اخیر میان حجتالاسلام حامد کاشانی و آقای سلیمانی، این واقعیت بهشکلی شفاف نمایان شد.
سلیمانی که سالها در فضای اصلاحطلبی ژست روشنفکری گرفته بود، در برابر یک جوان محقق، فاضل، و مؤدّب مانند کاشانی، بهسرعت آشفتگی فکری و ضعف مبانی خود را نشان داد.
رفتار احساسی، جملهبندیهای غیرعلمی و ناتوانی در پاسخ مستند، شکاف معرفتی میان دو جریان را برجستهتر کرد؛ تا جایی که پرسش جدی مطرح میشود: چگونه چنین افراد کممایهای سالها کرسیهای علمی و فرهنگی مهم را اشغال کردهاند؟
این الگو محدود به یک فرد یا یک مناظره نیست. در رویاروییهای متعدد: زادبر در برابر زیباکلام، جمشیدی در برابر جلالیپور، اقبالی در برابر چهرههای مطرح اصلاحطلب، خضریان در برابر محسن هاشمی، در همه این موارد، جوانان انقلابی با آرامش، ادب، منطق و استدلال ظاهر شدند؛ و طرف مقابل، وقتی از پُز رسانهای و شوخیهای محفلی جدا شد، عملاً چیزی برای عرضه نداشت.
سالها جریان اصلاحطلب بر بستر مونولوگ رسانهای، خود را «صاحب اندیشه» نشان داد. اما در میدان مناظره ـ جایی که معیار، برهان، سند و انسجام فکری است ـ ضعف ساختاری آنها بهروشنی آشکار شده است.
این ضعف نهتنها در یک حوزه، بلکه در تاریخ، جامعهشناسی، سیاست خارجی، برجام، فرهنگ و مسائل حکمرانی دیده میشود.
نمونه اوج این الگوی خطرناک، وقایع 88 است. جریانی که بر پایهی ادعاهای بزرگ بدون سند، روایتهای تحریفشده، تحریک احساسات عمومی و تکنیکهای صریح عوامفریبی شکل گرفت.
فتنه 88 نشان داد که هیاهوی رسانهای میتواند مدتی افکار عمومی را مشوش کند؛ اما در محک استدلال، پایههای آن فرو میریزد. همین الگو تا امروز ادامه دارد: صدای زیاد، محتوا کم. ادعای فراوان، منطق اندک.
سؤال مهم این است که چرا افرادی مانند سلیمانی یا زیباکلام، با وجود ضعف آشکار علمی در مناظره و استدلال، همچنان در مراکز علمی و رسانهای دارای نفوذ هستند؟ اگر معیار، علم و اخلاق و اتقان باشد، آنان حتی حداقلهای لازم را نیز ندارند.
در مقابل، نسل جدید انقلابی نشان داده است که برای ادعاهای خود سند دارد، فهم تاریخی و جریانی دارد، با منطق است و مهمتر از همه، ادب و خویشتنداری در بحث دارد.
این مناظرهها پرده از یک واقعیت مهم برداشت؛ بخش زیادی از چهرههایی که طی سالهای گذشته با عنوان «استاد»، «اندیشمند» یا «تحلیلگر برجسته» معرفی میشدند، در واقع طبلهای توخالی بودهاند؛ پرصدا از دور، بیمحتوا از نزدیک.
گفتمان انقلاب، در میدان استدلال و اخلاق گفتوگو، یک سر و گردن از رقیب بالاتر ایستاده است.
تمام این صحنهها نشان میدهد که امروز نسل تازهای از جوانان فاضل، حزباللهی، باسواد، متدیّن و انقلابی پا به میدان گذاشتهاند؛ نسلی که با اتکا به عقلانیت، سند و اخلاق، در حال گرفتن جای کسانی است که سالهای گذشته گاه با رانت، روابط یا ضرورتهای مصلحتی صاحب مقام شدند.
این نسل تازه، سرمایه راهبردی آینده کشور است؛ نسلی که نه با هیاهو، بلکه با برهان، فروتنی و قوّت علمی مسیر آینده را خواهد ساخت.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری تسنیم
بدون دیدگاه